responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 137
1- سخن رسول خدا و اميرالمؤمنين در بهره‌گيري از فرصت‌ها
2- بهره‌گيري از دنيا براي آخرت
3- بهره‌گيري از فرصت، حتي در پايان عمر دنيا
4- تقاضا براي بازگشت به دنيا
5- دنيا، ساعتي است براي طاعت
6- بهره‌گيري از فرصت براي دعوت به دين
7- فرصت‌هاي ويژه براي اولياي خدا
8- بهره‌گيري از مجالس ترحيم براي پند و موعظه

موضوع: استفاده از فرصت‌هاي عمر

تاريخ پخش:  18/01/90

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

اين بحث آغاز سال 90 پخش مي‌شود. ما در سال يك هفته‌اي تعطيلي داريم، غير از اين يك هفته در طول سال هيچ شب جمعه‌اي به لطف خدا و در اين سي و دو سال تقريباً هيچ شب جمعه‌اي تعطيل نشده است. فقط سالي يك بار تعطيل مي‌شود آن هم ايام عيد است، اين اولين جلسه‌اي است كه در سال 90 خدمت شما هستيم. «إِنْ شاءَ اللَّه‏» سال شما مبارك باشد، روز جمهوري اسلامي را هم تبريك مي‌گويم.

موضوع بحث ما استفاده از فرصت هست. يك بحث آن طرف سال داشتيم، اين هم بحث دوم فرصت براي اين طرف سال. اگر بتوانيم جمعش كنيم خوب است.

1- سخن رسول خدا و اميرالمؤمنين در بهره‌گيري از فرصت‌ها

پيغمبر فرمود: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَات‏» (بحارالانوار/ج68/ص221) در طول سال در تمام عمر يك لحظه‌هايي پيش مي‌آيد از آن لحظه‌ها استفاده كنيد، نگذاريد فرصت‌ها از دست برود. اميرالمؤمنين فرمود: شب و روز در تو اثر مي‌گذارند پس تو هم از شب و روز يك چيزي بگير.

شما خانه‌ات را كه رهن مي‌دهي يك نفر مي‌آيد خانه‌ي تو را مي‌گيرد، تو هم يك خرده پول از او مي‌گيري. شب و روز لحظه به لحظه دارد عمر تو را مي‌خورد. پس تو هم از اين شب و روز يك چيزي ذخيره كن. «أن الليل و النهار يعملان فيك‏» (غررالحكم/ص151) شب و روز در تو كار مي‌كنند، «فاعمل فيهما» پس تو هم در آنها كار كن. «و يأخذان منك‏» شب و روز از تو مي‌گيرند، «فخذ منهما» تو هم يك چيزي از آنها بگير. نگذار شب و روز از تو بگيرند و تو دستت خالي باشد.

امام صادق فرمود: «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» (وسايل الشيعه/ج16/ص94) مغبون كسي نيست كه زمينش ارزان شود يا سكه‌اش يا ماشينش، كسي كلاه سرش رفته است، كه ساعات عمرش آتش گرفته و چيزي در دست ندارد. مغبون واقعي كسي است كه «الْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ عُمُرَهُ سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ» خيلي‌ها طول عمر دارند اما از عمرشان استفاده نمي‌كنند. امام زين العابدين مي‌گويد: خدايا اگر عمرم به درد مي‌خورد، طول عمرم بده. در دعاي مكارم الاخلاق، دعاي 20 صحيفه سجاديه، «وَ عَمِّرْنِي مَا كَانَ عُمُرِي بِذْلَةً فِي طَاعَتِك‏» اگر عمرم لباس كار است. «بذله» يعني لباس كار. مثل بذل، اگر عمرم لباس كار است، عمرم بده. اما اگر هرچه عمر مي‌كنم، حالا گيرم يك ده سال ديگر هم يك كاميون برنج خورديم، پنجاه تا ديگر هم گوني سيب‌زميني خورديم. چه چيزي به مغزت و چه چيزي به علمت و چه چيزي به خدمتت و چه چيزي به قربت اضافه شد.

2- بهره‌گيري از دنيا براي آخرت

قرآن مي‌فرمايد: («وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا») (قصص/77) از دنيا كام بگير. منتهي حديث داريم اين گونه كام بگير: «أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَةَ» (بحارالانوار/ج68/ص177) يعني از دنيا ذخيره‌ي قيامت كن. ماشين‌ها در ايام نوروز كه مسافرت مي‌روند و بنزين مي‌زنند، نگاه مي‌كنند اگر مسافت دور است، بنزين بيشتري مي‌زنند. «آهِ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» (بحارالانوار/ج33/ص274) حضرت فرمود: واي! بنزين كم است. جاده طولاني! قيامت ابدي است. ما هم دو ركعت نماز به درد بخور نخوانديم.

امام حسن فرمود: «فالمؤمن يتزود و الكافر يتمتع» (بحارالانوار/ج63/ص333) مؤمن براي قيامتش ذخيره  مي‌كند. كافر فقط كام مي‌گيرد. مؤمن ذخيره مي‌گيرد، «فالمؤمن يتزود» يعني مؤمن زاد و توشه برمي‌دارد. «و الكافر يتمتع» ولي كافر فقط كاميابي مي‌كند. اينطور هم نيست كه اگر ما مي‌گوييم، غافل نباش، معنايش اين است كه از دنيا لذت نبر. مؤمنين مي‌خندند، تفريح دارند، منتهي خوب حالا وقتي مي‌خواهيم تفريح كنيم، يك خاطرات خوشمزه‌اي را دور هم بنشينيم و بگوييم. چرا يك كسي را، لهجه‌اي را مسخره كنيم؟ چرا يك قريه و روستا و شهر و استاني را مسخره كنيم؟ چرا به هم بخنديم، با هم مي‌خنديم. مگر ما نمي‌توانيم يك خنده‌ي حلال تهيه كنيم؟ اين بحث خنده‌ي حلالي كه گفتم، صدها نفر به فكر افتادند. جمعي از اينها با خود من تماس گرفتند. آقا خنده‌ي حلال چيست؟ حالا من يك اصولي را براي خنده‌ي حلال ترسيم كردم، تمام مسئولين فرهنگي را «إِنْ شاءَ اللَّه‏» دعوت مي‌كنم، از صدا و سيما و شبكه‌هايش، دانشگاه‌ها، دانشگاه‌هاي دولتي، آزاد، پيام نور، علمي كاربردي، آموزش و پرورش، ارتش، سپاه، بسيج، تربيت معلم‌ها، شهرداري‌ها، همه را جمع مي‌كنم و مي‌گويم: خنده‌ حلال چيست؟خيلي راحت مي‌شود تفريح كرد. خيلي راحت مي‌شود خنديد. اسلام ضد لذت نيست.

من امروز صبح يك كتابي را مطالعه مي‌كردم راجع به اسلام و مزاح! پايان نامه‌ي دكتراي يك دانشجوي فاضل است. اسلام دين جامعي است. اسلام مي‌گويد: حتي در سجده خانم يادت نرود. هيچي بهتر از نماز نيست. در نماز هيچ‌جا بهتر از سجده نيست. ولي مستحب است وقتي نماز مي‌خواني، در سجده بگويي: خدايا «و ارزق لي و لعيالي» خدايا خرجي عيال را بده بيايد. در سجده مي‌گويد: خانم فراموش نشود.  

قرآن مي‌گويد: («وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى»‏) (نجم/43) خدا هم مي‌خنداند و هم مي‌گرياند. منتهي ما بلد نيستيم.مثل آدمي كه شنا بلد نيست. هي در آب چنين مي‌كند و آخرش هم خفه مي‌شود، هركسي هم بلد باشد آب در صورتش مي‌ريزد. اگر بلد باشد هم مي‌رود، هم ورزش مي‌كند، هم حركت مي‌كند و هم كسي را اذيت نمي‌كند. ما بلد نيستيم.

3- بهره‌گيري از فرصت، حتي در پايان عمر دنيا

استفاده از فرصت، من يادم هست سال‌ها قبل از انقلاب به دانشكده‌ي كشاورزي اهواز رفتم. طلبه‌ي جواني بودم حدود چهل سال پيش. در دانشكده‌ي كشاورزي گفتم: يك حديثي مي‌خوانم ببينيد اصلاً هيچ مخي يك چنين حديثي به ذهنش مي‌آيد؟ حديث داريم «ان قَامَتِ السَّاعَة» (مستدرك الوسايل/ج13/ص460) اگر ديديد قيامت به پا مي‌شود، خوب قيامت كه به پا شود زمين لرزه مي‌شود. («إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها») (زلزله/1) خورشيد مي‌گيرد، ماه مي‌گيرد. يعني همه چيز به هم مي‌ريزد. كوه‌ها از دل زمين كنده مي‌شود. («وَ إِذَا الْجِبالُ سُيِّرَتْ») (تكوير/3) كوه‌ها حركت مي‌كند. به هم مي‌خورد. («دُكَّت‏») (فجر/21) تكه تكه مي‌شود، قطعات تكه تكه شده به هم مي‌خورد، شن مي‌شود. شن‌ها به هم فشار مي‌آيد، («كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ») (قارعه/5) پشم مي‌شود، مي‌گويد: در همان حال اگر يك درختي دستت است مي‌تواني بكاري، بكار. «وَ فِي يَدِ أَحَدِكُمُ الْفَسِيلَةُ» (مستدرك الوسايل/ج13/ص460) اگر در دست يكي از شما يك درختي است، اگر مي‌توانيد «فَإِنِ اسْتَطَاعَ أَنْ لَا تَقُومَ السَّاعَةُ حَتَّى يَغْرِسَهَا فَلْيَغْرِسْهَا» اگر مي‌تواني بكاري، بكار. اين حديث از احمد حنبل! از رهبران اهل تسنن است. اگر قيامت به پا مي‌شود ولي يك نهال داري اين نهال را دور نيانداز. يعني در هر شرايطي استفاده كن. استفاده از فرصت، حضرت امام يك سال تركيه تبعيد بود. من اين را از  حاج آقا مصطفي شنيدم. پسر آقا! كه وقتي آقا تركيه بود، پرده را كنار كند، گفتند: آقا شما پرده را كنار نكن. لامپ را روشن كنيد، به ما گفتند  كه امام از نور خورشيد استفاده نكند. پرده را بكشيد و لامپ را روشن كنيد. در اتاقي كه ايشان حق نداشت از نور استفاده كند، يك دور فقه نوشت. ما دانشمنداني داشتيم در زندان كتاب نوشتند. افرادي داشتيم با نداشتن كتاب، فيض كاشاني حدود دويست كتاب علمي نوشت كه امام فرمود: ما از ورق زدن كتاب‌هاي فيض كاشاني مچمان درد مي‌گيرد. كامپيوتر هم نبود، اين امكانات هم نبود. استفاده از فرصت!

امام كاظم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَيُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغَ» (وسائل‏الشيعة/ج17/ص58) اگر كسي از فرصتي استفاده نكند عمرش را به بطالت بگذراند، مورد غضب خداست. در قيامت سؤال مي‌كنند عمرت را چه كردي؟ از چند چيز سؤال مي‌كنند از عمرت به خصوص از جواني، مي‌گويند: جواني‌ات را چه كردي؟ در آغاز سال 90 بحث را گوش مي‌دهيد. يك برنامه‌ي مطالعاتي براي خودتان بگذاريد. خيلي چيزها را اگر نخوانيم طوري نمي‌شود. بعضي اخبار مهم را خوب، خلاصه اخبار طوري نيست. اما بعضي‌ها همينطور بسياري از وقتشان صرف يك چيزهايي مي‌شود كه بدانند چيزي آباد نمي‌شود. ندانند، چيزي خراب نمي‌شود. خودمان را حرام نكنيم.

گاهي يك سؤال‌هايي مي‌كنند لغو است. اين حديث از امام صادق است، يا از امام باقر؟ چه فرقي مي‌كند؟ حديث داريم وقتي ما حديثي را گفتيم، به هر امامي مي‌خواهي نسبت بدهي، نسبت بده. مثل اينكه بگوييم: آمده نماز جمعه با كدام شير آب وضو گرفتي؟ آبش يكي است. سؤال مي‌كنند مثلاً فرض كنيد كه فلاني براي كدام قرن است؟ فلاني در جلسه‌ي قبل يك بنده خدايي يك سؤال از من كرده كه اول كسي كه در جمهوري اسلامي سوار ماشين ضد گلوله شد كه بود؟ اين سؤال چيست؟ مي‌خواهي چه كني؟ هركس هست جانش در خطر بوده، ارتش و سپاه نشستند گفتند: اين در معرض ترور است. جانش در خطر است، سوار ماشين ضد گلوله‌اش كردند. حالا مثلاً اول كس كه بوده است، مثلاً اگر بداني كجا آباد مي‌شود؟ مثل اينكه آدم بگويد: آقا بوعلي سينا چند كيلو است؟ بوعلي سينا هر چند كيلو بوده… يا آدم حسينيه‌ي جماران برود، عوض اينكه ببيند امام چه مي‌گويد، لامپ‌ها را بشمارد. قالي‌ها را بشمارد. بعد مي‌گوييم: امام چه گفت؟ مي‌گويد: نفهميدم چه شد! من قالي‌ها را شمردم. لامپ‌‌ها را شمردم. حتي من به روحانيون مي‌گويم، لازم نيست بگويي: آيه كدام سوره است. بگو: در قرآن آمده است. حالا يا سوره‌ي شعرا است، يا سوره‌ي نمل، يا سوره‌ي عنكبوت، براي مردم چه فرقي مي‌كند؟ بعضي كه مي‌گويند: نه در فلان صفحه، صفحه‌ي 232، حالا 203 بود من چه خاكي بر سرم كنم! يكي ديگر مي‌گفت: سطر هفتم كلمه‌ي نهم! بابا عمرت را صرف چه كردي؟ آيا واجب است سطر و صفحه‌اش را هم بلد باشي؟ آيا واجب است به مردم اعلام كني؟ مستحب است؟ نه واجب است، نه مستحب است، خودت عمرت را تلف كردي اينها را حفظ كردي، حالا هم عمر مردم را تلف مي‌كني كه اينها را گوش مي‌دهند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» بعد از صبحانه خدمت شما رسيدم. كافي است! صبحانه سماور را روشن كرديم. آبش را جوش آورديم. بعد چاي گرفتيم. بعد قند شكستيم. خوب فقط بيست دقيقه مي‌گويد كه صبحانه خورديم. گفتند: پدر شما چطوري مرد؟ گفت: من راجع به عمرم حساس هستم. خيلي عمرم را تلف نمي‌كنم. شما سؤالت چيست؟ گفت: مي‌گويم: پدر شما چطور مرد؟ گفت: تب كرد و لرز كرد و مرد! خلاص! سي ثانيه! افرادي هم هستند براي يك عطسه‌اي كه مي‌كنند، 45 دقيقه حرف مي‌زنند. آش خورديم ترش بود ولي مثل اينكه كمي زنجبيل خورديم، زنجبيل به دارچين نساخت و همينطور… همينطور مي‌گويد كه چرا پنج دقيقه من سرفه كردم. نمي‌دانيم عمر چيست؟ غلط است آن كسي كه مي‌گويد: عمر طلا است. طلا پيدا مي‌شود عمر پيدا نمي‌شود.

4- تقاضا براي بازگشت به دنيا

قرآن آياتي دارد مي‌گويد: انسان لحظه‌‌ي مرگ مي‌گويد: («رَبِّ ارْجِعُون‏») (مؤمنون/99) ده دقيقه ديگر به من وقت بده. مي‌گويند: نمي‌شود. ده دقيقه! مي‌گويند: نمي‌شود. گاهي براي يك ثانيه‌اش التماس خواهيم كرد. دو ساعت، دو ساعت، هدر ندهيم. يك كار مفيد بكنيم. ورزش است، ورزش مفيد! حتي در ورزش، ورزش مفيد! خيلي از ورزش‌ها مفيد نيست. خيلي از ورزش‌ها مخ را خسته مي‌كند. ما ورزش‌هايي داريم كه همينطور مي‌نشيند، هي فكر مي‌كند مخش خسته مي‌شود. مي‌گويد: در عوض رشد فكري پيدا مي‌كند. خوب «بِسْمِ اللَّهِ» تا به حال چند كتاب علمي را شطرنج باز‌هاي دنيا نوشته‌اند؟ مگر نمي‌گويي شطرنج مخ را باز مي‌كند؟ «بِسْمِ اللَّهِ»! بيست كتاب علمي را به ما نشان بده، كه نويسنده‌ي اين كتاب‌ها بگوييد: شطرنج‌باز باشند. خوب اين اگر مخش باز شده، كو؟ خوب يك اثري! اگر كسي گفت: من حمام بودم. بايد گفت: پس چرا اينقدر سياهي؟ اگر حمام بودي پس كو آثار صابون ونظافت؟ الكي ورزش مي‌كنيم، بكنيم. تفريح سر جايش، ورزش سر جايش، حرام نشويم.

«ان فوت الوقت اشد من فوت الروح» عمر را از دست بدهي، بهتر از اين است كه جانت را از دست بدهي. اينجا از دست دادن عمر مهمتر از، از دست دادن جان است. چرا؟ «لان فوت الروح انقطاع من الخلق» آدمي كه جانش درآمد از مردم جدا مي‌شود. ولي «و فوت الوقت انقطاع الحق» خيلي قشنگ است! خيلي قشنگ است. حديث در مستدرك سفينه است.

موضوع بحث ما تلف كردن فرصت‌ها است. حديث داريم «فوت الروح» يعني اگر روح از بدن بيرون رود، «انقطاع عن الخلق»، «انقطاع» يعني قطع مي‌شود. «انقطاع عن الخلق» آدمي كه جانش درآمد، از مردم جدا مي‌شود. او را قبرستان مي‌برند و زير خاك مي‌كنند. اما «فوت الوقت» اگر عمرت تلف شد، «انقطاع عن الحق» خيلي حديث قشنگي است. خيلي قشنگ است. آدم بميرد، از مردم جدا شده است. او را در بيابان مي‌برند و خاكش مي‌كنند. دقيقه‌هاي عمرش را تلف كند، از حق فاصله گرفته است.

اميرالمؤمنين مي‌فرمايد: «إنما أنت عدد أيام» (غررالحكم/ص159) انسان عدد ايام است. انسان يعني روزها! هر يك روزي كه مي‌رود، يك تكه  از عمرت مي‌رود. مثل آدمي كه اتاق عمل مي‌برند، انگشت راستش را قطع مي‌كنند، بعد انگشت دوم، بعد انگشت سوم، يعني لحظه لحظه، انسان عمر است. «إنما» يعني فقط، «إنما أنت عدد» تو فقط چند روزي. «فكل يوم يمضي عليك‏» هر روزي كه از تو مي‌گذرد، «يمضي ببعضك‏» هر روزي كه مي‌رود يك تكه از خودت مي‌رود. يعني مثل يخ داريم آب مي‌شويم. يا درس، يا كار مفيد، يا خدمت، يا فكر، يا تدبير!

5- دنيا، ساعتي است براي طاعت

«الدُّنْيَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَة» (بحارالانوار/ج67/ص68) اين هم خيلي قشنگ است. كلمات قصار است. «الدُّنْيَا سَاعَةٌ» دنيا ساعاتي است. «الدُّنْيَا سَاعَةٌ»! دنيا ساعاتي است. «فَاجْعَلْهَا» پس تو استفاده كن، «طَاعَة» دنيا ساعت است به اطاعت برو. اطاعت يعني چه؟ همسرداري خوب عبادت است. بچه‌داري خوب عبادت است. تحصيل، استاد دانشگاه، حفظ مرزها، امنيت، نجاري، بنايي، هركاري كه يك هدف مقدس داشته باشد اطاعت است.

امام صادق فرمود: دوست ندارم جواني را ببينم، مگر اينكه دو حال داشته باشد، يا دانشمند باشد، يا در راه دانشمند شدن باشد. بنده نمي‌خواهم بگويم، ورزش نكنيد… در قرآن راجع به ورزش آيه داريم. آيه‌ي ورزش اين است. وقتي برادران يوسف خواستند يوسف را از بابا بگيرند، گفتند: چطور يوسف را بگيريم؟ گفت: بحث ورزش را مطرح كن، يعقوب يوسف را تحويل مي‌دهد. و لذا آمدند گفتند: بابا جان، ما مي‌خواهيم ورزش در بيرون شهر برويم. («أَرْسِلْهُ مَعَنا» )(يوسف/12) يعني او را بفرست با ما بيايد، («أَرْسِلْهُ مَعَنا»)، («يَرْتَعْ») مراتع، برويم تاب بخوريم. («وَ يَلْعَبْ») برويم بازي كنيم. اين آيه‌ي قرآن است. بچه‌هاي يعقوب به پدرشان گفتند: يوسف را بفرست، («مَعَنا») با ما بيايد، برويم در مراتع بازي كنيم. يعني چه؟ يعني فهميدند حضرت يعقوب در برابر ورزش نوجوان ساكت است. تحويل مي‌دهد. گفتند: چيز ديگر بگوييم، ممكن است يوسف را تحويل ندهد. بحث ورزش را مطرح كنيم، حضرت يعقوب مي‌فهمد كه نوجوان نياز به ورزش دارد. مي‌گويد: خوب او را ببريد.

استفاده از فرصت‌ها، قرآن مي‌گويد: حضرت ابراهيم آمد برود، ديد يك عده ستاره پرست هستند.گفت: اينها خدا است؟ گفتند: بله! گفت: خداي من هم باشد. روز كه آمد ستاره‌ها ناپديد شدند. گفت: اين چه خدايي است كه ناپديد شد؟ تحت تأثير نور قرار گرفت. خدايي كه تحت تأثير قرار گيرد به درد نمي‌خورد. بعد گفت: پس ماه درشت‌تر است. گفت: ماه خدا است. باز خورشيد آمد، ديد ماه هم رفت. گفت: بابا اين هم به درد خدايي نمي‌خورد. خورشيد بهتر است. ديد دانه درشت است. خورشيد كه غروب كرد گفت: بابا اصلاً هيچ‌كدام به درد نمي‌خورد. يعني هي با اينها راه آمد، راه آمد، راه آمد، آنوقت دم بزنگاه فرمان را گرداند. استفاده از فرصت!

موسي نزد فرعون آمد گفت: من پيغمبر هستم به من وحي شده، تو هم بايد ايمان بياوري. فرعون با اطرافيانش مشورت كرد، گفتند: اين ساحر است. گفت: خيلي خوب، يك كنگره‌ي بين‌المللي درست مي‌كنيم، همه‌ي ساحرهاي درجه يك را مي‌آوريم، موسي را بين ساحرها قرار مي‌دهيم، ساحرها با سحر و جادويشان آبروي موسي را بريزند. خيلي خوب باشه! گفتند: كي؟ گفت: سه شرط دارد.

در تبليغ، در كلاسداري، اساتيد دانشگاه دقت كنند. طلبه‌ها دقت كنند. اين فرم كلاسداري است. فرم تبليغات است. هيئتي‌ها، هركس كار علمي مي‌كند، دقت كنيد. گفتند: بايد سه اصل را مراعات كنيم. روز تعطيلي باشد. («مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَة») (طه/59) («يَوْمُ الزِّينَة») يعني روزي كه مردم زينت مي‌كنند و آرايش مي‌كنند، مثل مثلاً ايام عيد. سيزده به در، روز، روز تعطيلي باشد كه مردم فارغ باشند. خوب كجاي شهر موسي عصايش را بياندازد اژدها شود و ساحرها هم سحر و جادو نشان دهند؟ فرمود: («مَكاناً سُوى‏») (طه/58) اين هم آيه‌ي قرآن است. («مَكاناً سُوى‏») يعني وسط شهر باشد كه دسترسي همه باشد. مصلي را نرويم يك جايي بسازيم كه بايد چهار تا ماشين را عوض كنيم تا برسيم. خوب حالا روز عيد، روز سيزده به در كي باشد؟ شش صبح، هفت صبح، گفت: نه پيش از ظهر! («وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى») (طه/59) («ضحي») يعني چاشتي. چون صبح خواب آلود هستند، خواب هستند. شب تاريك است. پس ببينيد زمان چاشت، مكان وسط شهر، روز، روز تعطيلي. اين كلمات در قرآن آمده است.

استفاده از فرصت‌ها، بعضي گداها روانشناسي‌شان خوب است. خوب مي‌شناسند. وقتي مي‌خواهد پول بگيرد، جلوي تالار عروسي مي‌رود. فاميل عروس، فاميل داماد همه آرايش كرده، بزك كرده، سوپر دولوكس، با دسته گل، مي‌گويد: «إِنْ شاءَ اللَّه‏» عروسيتان مبارك باشد. من هم دختر دم بخت دارم. تند تند پول مي‌گيرد. تا شب مي‌بيني چندين هزار تومان گرفت. يك گدا بي‌سليقه است، مي‌رود دم دفتر طلاق مي‌ايستد. زن به شوهر مي‌گويد: خفه شو. يكي مي‌گويد: ننه‌ات بود. او مي‌گويد: خفه شو بابايت بود. تقصير تو است. اينها به هم فحش مي‌دهند. اين هم مي‌گويد: بدهيد در راه رضاي خدا! مي‌گويد: برو گمشو ديگر حوصله تو را ندارم! در اينكه كجا بايستيم گدايي كنيم اين روانشناسي مي‌خواهد. گدايي روانشناسي مي‌خواهد. اينهايي كه دوره گرد هستند، جنس‌هاي كهنه مي‌خرند، جنوب شهر اينطوري فرياد مي‌زنند. سماور زغالي، دمپايي پاره، موكت پاره مي‌خريم! همينطور كه محله‌ي پولدارها مي‌رسد مي‌گويد: قالي دستباف مي‌خريم. تلويزيون رنگي مي‌خريم. يعني محله‌ي فقرا سماور زغالي مي‌خرد، محله‌ي اغنيا…

6- بهره‌گيري از فرصت براي دعوت به دين

ابراهيم از فرصت استفاده كرد. ستاره خداست، نه! ماه خداست؟ نه. خورشيد خداست؟ نه. («لا أُحِبُّ الْآفِلينَ» )(انعام/76) اينهايي كه تحت تأثير و غروب مي‌كنند، كسي كه تحت تأثير هستند قرار مي‌گيرد، خدا نيست. موسي استفاده كرد. كي؟ چاشتي. چه روزي؟ روز تعطيلي. تازه تعطيلات هم يك وقت روز عزا است تعطيل است، مثل عاشورا، يكبار روز زينت. نمي‌گويد: تعطيلي غمناك. مي‌گوييد تعطيل شادي! نگفت: «موعدنا يوم العطله» اگر مي‌گفت: «يوم العطله» يعني روز تعطيلات. خوب تعطيلي هم شامل عزا مي‌شود و هم عروسي. مي‌گويد: نه روزي كه هم تعطيل باشد و هم يك خنده‌اي به لب مردم باشد.

امام باقر(ع) دستور داد ده سال در سرزمين منا عزاداري كنند، چون در مكه در كوچه و پس كوچه‌ها و خانه‌ها پخش هستند. در مدينه پخش هستند. در عرفات پخش هستند. منا مثل ته قيف مي‌ماند. يك گوشه‌ي تنگ است كه همه‌ي حاجي‌ها بايد در اين گوشه‌ي تنگ بروند به شيطان سنگ بزنند. امام باقر فرمود: ده سال آنجا براي من عزاداري كنيد كه چرا مرا كشتند؟ چه كسي مرا كشت؟ چرا بني عباس چنين كردند؟ يعني استفاده از فرصت.

امام سجاد از هر فرصتي استفاده مي‌كرد كربلا خاموش نشود. مثلاً مي‌ديد قصاب گوسفند مي‌كشد، پرسيد به اين گوسفند آب داديد؟ مي‌گفت: بله! گوسفند را آب ندهيم نمي‌كشيم. آنوقت شروع مي‌كرد به گريه كردن. آقا چرا گريه كردي؟ خوب تو اين گوسفند را آب دادي. پدر ما را تشنه كنار نهر آب كشتند و آب ندادند. يعني ماجراي كربلا را به هر مناسبتي روشن مي‌كند. استفاده از فرصت.

7- فرصت‌هاي ويژه براي اولياي خدا

مكتب‌هاي مختلفي زمان مأمون الرشيد سبز شد و رشد مي‌كرد. امام رضا وليعهدي را قبول كرد تا در دربار مأمون علماي همه‌ي مكتب‌ها جمع شوند و همه‌ي حرف‌هايشان را بزنند و امام رضا زير آب همه‌ي حرف‌هاي اينها را بزند.

رُشيد هجري؛ ابن زياد  شينيد كه حضرت علي به او گفته كه دست و پا و زبان تو را در راه ولايت قطع مي‌كنند. ابن زياد فرماندار كوفه، گفت: براي اينكه بگوييم: علي دروغ گفته است، دست و پايش را قطع كنيد اما زبانش را قطع نكنيد. چون حضرت علي گفته: تو در راه ولايت‌مداري ما، در راه امامت ما، دست و پا و زبانت را قطع مي‌كنند. ابن زياد هم گفت: دست و پايش را قطع كنيد، زبانش را قطع نكنيد تا بگوييم: علي دروغ گفت. دست و پايش را قطع كردند، آويزانش كردند. ايشان زبانش كار مي‌كرد، با زبانش مردم جمع شدند تماشا مي‌كردند. با زبانش حديث‌هاي اميرالمؤمنين را مي‌گفت. گفتند: آقا اين دارد سخنراني مي‌كند. گفت: با همان دست و پاي بريده دارد حرف مي‌زند. گفت: زبانش را هم قطع كنيد. گفتند: ديدي علي راست گفت.

يك چنين كاري هم براي امام صادق پيش آمد، گفتند: يك تهاجم فرهنگي، ما يك سيب برمي‌داريم مي‌گوييم، اين سيب رزق من هست يا نه؟ اگر امام صادق گفت: رزق تو هست، فوري لگد مي‌كنيم. مي‌گوييم: دروغگو! اگر گفت: رزقت نيست فوري مي‌خورم! هرچه امام گفت ضدش را انجام مي‌دهم. امام صادق را نزد يارانش كوچك مي‌كنم. خوب يك عده هم هميشه («في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» )(بقره/10) هستند. به امام صادق گفت: اين سيب رزق من هست يا نه؟ منتظر بود بگويد: رزقت هست لگد كند. بگويد: رزقت نيست روبروي امام بخورد. امام صادق يك خرده به قيافه‌ي ايشان نگاه كرد. يك خرده هم سيب را ديد و قيافه را ديد و سيب را ديد، قيافه و سيب و قيافه و سيب و فرمود: اگر از گلويت پايين برود معلوم مي‌شود رزقت است. فكري بود چه كند؟!

ميثم تمار در آخرين لحظات جان دادن به مردم گفت: گوش كنيد يك حديثي از اميرالمؤمنين برايتان بگويم. اين سخنراني در حالي بود كه ابن زياد دست و پايش را قطع كرده بود. يعني امامان ما ياراني داشتند، وفادار، فداكار. هم وفادار و هم فداكار. متأسفانه ما افرادي داريم كه اول يكطور حرف مي‌زنند. بعد عوض مي‌شوند. طور ديگري حرف مي‌زنند. وفا خيلي مهم است. حضرت ابراهيم چند كمال دارد. ولي به وفا كه مي‌رسد خداوند وفا را در يك آيه گذاشته است. («وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّى») (نجم/37) آيات ديگر مي‌گويد: («إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ») (انعام/161) وقتي خدادر قرآن سفارش ابراهيم را مي‌كند هر چند تا كمالش را در يك آيه مي‌برد. اما به وفا كه مي‌رسد، وفا را جدا مي‌آورد. مثل اينكه مثلاً مقام معظم رهبري همه‌ي خانواده‌هاي شهدا را در يك سالن دعوت كند، ببيند. بعد سوايي خانه‌ي يك شهيد خصوصي برود. اين پيداست حساب آن شهيد با باقي‌ها فرق مي‌كند. كمالات ابراهيم در يك آيه چند تا چند تا آمده، به وفا كه مي‌رسد مي‌گويد: («وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّى») پيداست وزن وفا وزني است كه مي‌شود يك آيه به تنهايي برايش بياوريم. وفاداري، وفاداري خيلي مهم است.

استفاده از فرصت، رضاشاه عمامه‌ها را برمي‌داشت، چادر را برمي‌داشت، مسجدها را تعطيل كرد، عزاداري را تعطيل كرد، عاشورا. همان زمان حاج شيخ عبدالكريم مؤسس حوزه‌ي علميه قم، استاد امام و آيت الله العظمي گلپايگاني و آيت الله العظمي اراكي و همه‌ي مراجع تقريباً شاگرد ايشان بودند. همان زمان در همان فرصت آمد حوزه‌ي علميه‌ي قم را درست كرد. يكي گفت: آقا دين از دست رفت! عمامه رفت، حجاب رفت، امام حسين و عاشورا رفت، مسجد رفت، چه مي‌گويي؟ حوزه‌ي علميه درست كردي؟ دلت خوش است! خوابي! مي‌دانيد شيخ عبدالكريم چه گفت؟ گفت: امام حسين اگر يار نمي‌داشت چه زماني كشته مي‌شد؟ گفتند: روز عاشورا! گفت: نه صبح كشته مي‌شد. اگر امام حسين تنهايي بود همان ساعات اول صبح كشته مي‌شد. اين ياران امام حسين دست و پا زدند، امام حسين را تا ظهر نگه داشتند. ما اگر بتوانيم نصف روز، اگر بتوانيم نصف روز دين را نگه داريم وظيفه‌مان است.

گاهي در يك جلسه‌اي لهو و لعب است. در جلسه گناه مي‌كنند. اگر شما بنشيني گناه نمي‌كنند تا مادامي كه شما بنشيني گناه نمي‌كنند واجب است كه شما در آن جلسه بنشيني.

يكي از ساواكي‌هاي زمان شاه مُرد. رفتند نزد يكي از منبري‌ها گفتند: بيا فاتحه! گفت: مي‌آيم. خوب اينها يك ختمي گرفتند و جمعيت هم آمد و قرآن خواندند و اين آقا نيامد. نيامد، نيامد خلاصه جلسه‌ي فاتحه اينها به هم خورد. رفتند گفتند: چرا نيامدي؟ گفت: ساواكي بود. من براي ساواكي شاه منبر بروم؟! غلط مي‌كنم منبر بروم. گفتند: خوب نمي‌خواستي منبر بروي، چرا گفتي: مي‌آيم. گفت: گفتم مي‌آيم براي اينكه شما سراغ آخوند ديگري نرويد. (خنده حضار) من گفتم: مي‌آيم كه شما آخوندهاي ديگر را رها كنيد

يك چنين شوخي را با يكي از بزرگان نقل مي‌كنند كه يك روز عيد و شادي بود طلبه‌ها گفتند: با استاد يك شوخي بكنيم. گفتند: چه؟ گفت: من يك طرح مي‌دهم. گفتند: چه؟ گفت: استاد كه گفت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏». بحث امروز چيست… تا گفت: بحث امروز چيست همه بلند شويم برويم اين استاد روي منبر يخ كند. گفتند: خوب طرح خوبي است. ايشان روي منبر رفت و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏». بحث امروز… تا گفت بحث امروز همه بلند شدند رفتند. اين فهميد توطئه است. گفت: خيلي خوب خواستيد دماغ مرا بسوزانيد، سوزانديد. حالا پس برگرديد يك قصه برايتان بگويم. اينها تا لب در برگشتند گفتند: ببينيم استاد دماغ سوخته چه مي‌گويد؟ نشستند. تا نشستند آقا پايين آمد. (خنده حضار) مگر مي‌شود حريف آخوند شد؟ (خنده حضار)

من فيلم مارمولك را كه نشان دادند، يك تكه‌اش را ديدم گفتم: عيبي ندارد. يك طلبه در سازمان حج، روحانيون حج يك سميناري بود هزار تا روحاني تقريباً بودند. گفتند: آقاي قرائتي شنيدم گفتي: فيلم مارمولك خوب است؟ گفتم: عيبي ندارد. گفت: آخر بد است. توهين به لباس روحانيت است. گفتم: ببين! مارمولك كه حيوان كوچولو است، يك نهنگ هم يك آخوند را خورد، حضرت يونس را پس داد! آخوند خوردني نيست. (خنده حضار) اينها فكر مي‌كنند مثلاً حالا جمهوري اسلامي نمي‌دانم با نفت و با بنزين و با شانه‌ي تخم مرغ و با نمي‌دانم آتش زدن سطل زباله و با كاريكاتور از بين مي‌رود و اتفاقاً به عكس مي‌شود.

من دانمارك رفتم. خانه‌ي امام جمعه‌ي دانمارك رفتم. گفتم: در كشور شما براي پيغمبر يك كاريكاتور كشيده شد. گفت: بعد از اينكه يك كاريكاتور كشيده شد، آمار مسلمين دانمارك بيشتر شد. اصلاً اگر بدن امام حسين را زير سم اسب نمي‌كردند، اينقدر زوار نداشت. هرچه بيشتر له كني عظمتش بيشتر مي‌شود. الآن خدا مي‌داند چه گرايشي به سمت مكتب اهل بيت است. چه گرايشي به سمت اهل بيت است. اصلاً وجود سيد حسن نصر الله يك ارزشي داد كه خيلي مهم است. تازه سيد حسن نصر الله بويي از مقام رهبري، مقام معظم رهبري يكي از شاگردان امام است. امام يكي از شاگردان امام حسين است.

يك كتابي است همه‌ي طلبه‌ها مي‌خوانند به نام «لمعه». اين كتاب در زندان نوشته شد. استفاده از فرصت.

8- بهره‌گيري از مجالس ترحيم براي پند و موعظه

يك روحاني بود وقتي مي‌بردند او را براي مرده نماز بخواند مي‌پرسيد: مرد است يا زن؟ مي‌گفتند: مرد است. مي‌گفت: اگر مرد است كفن را باز كنيد من صورتش را ببينم. مي‌گفتند: آقا نمازت را بخوان! مگر شرطش اين است كه كفن را باز كنيم؟ گفت: حالا من گفتم كفن را باز كنيد. گفتند: باشد. كفن را باز كردند و مي‌گفت: آقايان ببينيد، آقازاده‌ها، پسرم، نگاه كنيد چشم‌ها بسته شد. تا چشم شما باز است، گناه نكنيد. ببينيد زبان حرف نمي‌زند. تا زبانتان تكان مي‌خورد گناه نكنيد. مي‌گفت: ده دقيقه آنجا صحبت مي‌كند، به اندازه‌ي  يك دهه سخنراني اثر دارد.

استفاده از فرصت. آن شبي كه براي دخترت يا پسرت يك هديه مي‌خري، آن شب هرچه نصيحت كني گوش مي‌دهد. معلم نمره‌ي بيست كه مي‌دهد زير نمره‌ي بيست هر نصيحتي بكني شاگرد مي‌گويد: چشم! اما اگر صفر داد. چون بچه‌ها نمي‌گويند: صفر گرفتم، مي‌گويد: صفرم داد! (خنده حضار) بيست را مي‌گويد: گرفتم. بيست گرفتم، صفرم داد. بدي‌ها را مي‌گويند: او بود. ما هم همينطور هستيم.

قرآن مي‌گويد: وقتي وضعش خوب است مي‌گويد: («رَبِّي أَكْرَمَنِ») (فجر/15) («رَبِّي أَهانَنِ») (فجر/16) خدا چنين كرد، خدا چنين كرد. مي‌گويد: («كَلاَّ» )اينطور نيست كه خدا چنين كند. «كلاََّ  بَل لَّا» تو خودت بودي. («لا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ») (فجر/17) به تو داديم، به يتيم‌ها ندادي از تو گرفتيم. چرا مي‌گويي خدا داد و خدا گرفت. بگو: خودم چه كردم كه خدا داد. خودم چه كردم كه خدا گرفت؟

بسيار خوب… خيلي از حرف‌هايم ماند. خوب مردم چه تقصيري دارند؟ بلكه تو خواسته باشي تا صبح حرف بزني. مردم بايد گوش بدهند. پدر بچه را صدا زد گفت: بلند شو! خورشيد آفتاب زد و نماز نخواندي. نماز صبح! پا شو خورشيد زد! پسر گفت: بلكه خورشيد دلش خواست سحر دربيايد. (خنده حضار) من خوابم مي‌آيد.

به كسي گفتند: آقا چرا نماز نمي‌خواني؟ نماز عمود دين است. پايه‌ي دين نماز است. گفت: اتفاقاً مرد كسي است كه دينش را بي‌پايه نگه دارد. من عمري است نماز نمي‌خوانم دين هم دارم. (خنده حضار) يك كسي مي‌گفت: من نود سال است ترياك مي‌كشم، هنوز معتاد نشدم. (خنده حضار)

12 فروردين را تبريك مي‌گوييم. سال نو مبارك باشد. برادرها و خواهرها سال 90 را يك سالي براي مطالعه بگذاريد. هي نگوييد: ليسانس، فوق ليسانس، دكتر، حجت الاسلام، مطالعه كنيد. حالا حالا بايد مطالعه كرد. خدا به پيغمبرش مي‌گويد: («وَ قُلْ رَبِّ زِدْني‏ عِلْماً») (طه/114) يعني چه؟ يعني ما فارغ التحصيل در دين نداريم. يك برنامه‌ي مطالعه… منتهي كتاب‌هاي مفيد، با مشورت علماي انديشمند، هر كتابي را نخوانيد، چون خيلي وقت‌ها كتاب هم مطالعه مي‌كني، حيف است. حيف نان، حيف آب، حيف وقتي كه صرف اين كتاب‌ شود.

يك كسي يك نقاشي كشيده بود، در نگارخانه براي بازديد كننده‌ها گذاشته بود. يك نفر را هم گذاشته بود كه اينها كه نقاشي را مي‌بينند چه قضاوتي مي‌كنند؟ گفت: آخر شب به من بگو: اين بيننده‌هايي كه نقاشي مرا ديدند چه گفتند؟ اين بنده‌ي خدا گفت: خوب چه گفتند؟ گفت: والله! شش نفر گفتند: حيف نان! هفت نفر گفتند: حيف آب! نه نفر گفتند: حيف كاغذ! يازده نفر گفتند: حيف قلم! يعني واقعاً اين نقاشي بود تو كشيدي؟ حالا واقعاً حضرت عباسي بعضي‌ سخنراني‌ها را آدم گوش ندهد بهتر است. بعضي فيلم‌ها را آدم نبيند بهتر است. اگر من يك نوار كاست به شما بدهم، شما صداي گربه روي آن ضبط مي‌كني؟ هرگز! حيف است نوار با صداي گربه… آخر در مغز شما يك نوار است. هر آهنگي را بايد گوش داد؟ بر فرض ارشاد گفته: حلال است. من خودم يك آدم هستم. چه كار به ارشاد دارم. ارشاد چه كاره است كه بگويد: اين نوار مجاز است يا غير مجاز. اين نوار اگر تو را تحريك كند، حرام است. زمان شاه طلبه‌ي جواني بودم در اتوبوس نشسته بودم. يك كسي مي‌خواست مرا عصباني كند. گفت: آقاي راننده! گفت: بله. گفت: شيخ تشريف دارند، موسيقي را روشن كن. (خنده حضار) مي‌خواست حالگيري كند. آن هم موسيقي را روشن كرد و من هم يك خرده فكر كردم چه كنم. داشتم فكر مي‌كردم. اين آقايي كه انگولك كرد، گفت: آ شيخ از اين موسيقي خوشت مي‌آيد؟ حرام است، حلال است؟ گفتم: ببين من حلال هم باشد نمي‌خواهم گوش بدهم. اين رقاصه است. من مي‌توانم دانشمند شوم. آخر چرا اين مخ در اختيار يك رقاص باشد؟ مگر ما بايد هر حلالي را گوش دهيم؟ شما نگاه كن اين آهنگ تو را رشد مي‌دهد يا متوقفت مي‌كند. اين ماهواره‌ها، سي‌دي‌ها، رشدت مي‌دهد يا… چرا آمريكا ساختن هواپيماي اف 16 را به ايراني‌ها ياد نمي‌دهد ولي عكس سكس هرچه مي‌خواهي مي‌فرستد؟ اينكه فرمول‌هاي علمي‌اش را به شما ياد نمي‌دهد. حتي اگر انرژي هسته‌اي را خود ايراني‌ها هم كشف كنند، ناراحت است. به ما كه نمي‌دهد هيچ، خودتان هم بفهميد مي‌گويد: چرا فهميديد؟ خوب وقتي آن ماهواره عكس‌هاي عياشي را براي من مي‌فرستد ولي فرمول‌هاي علمي را نمي‌فرستد كافي نيست كه بفهميم دشمن ما چه كسي است؟ دوست ما اسلام است و امام است و انقلابيون و دشمن ما آمريكا است و علا‌قه‌مندانش! جمهوري اسلامي را محكم بگيريد. ما نمي‌گوييم: عيب ندارد. جمهوري اسلامي دست به هرجايي‌اش بزني ممكن است قابل نقد باشد. اما نقد غير از اين است كه بگوييم ما قبول نداريم. آدم ممكن است مادرش بيمار باشد، پدرش بيمار باشد. قند داشته باشد، اوره داشته باشد، چربي داشته باشد، اما اين مادر است و او هم پدر، هر دو حلال زاده و هر دو هم به گردن ما حق دارند. بايد برويم بيماريشان را حل كنيم ولي نبايد منكر پدر و مادر شويم.                 

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


 «سؤالات مسابقه»

1- از نظر امام صادق(علیه‌السلام)، مغبون واقعی چه كسی است؟
1) كسی كه از علمش استفاده نمی‌كند
2) كسی كه از مالش بهره نمی‌برد
3) كسی كه از عمرش استفاده نمی‌كند
2- آیه 77 سوره‌ی قصص بر چه امری تأكید می‌ورزد؟
1) ترك دنیا و امور دنیوی
2) بهره‌گیری از دنیا و نعمت‌های آن
3) برتری آخرت بر دنیا
3- بر اساس آیه‌ی 99 سوره‌ی مؤمنون، خواسته انسان هنگام مرگ چیست؟
1) آمرزش گناهان
2) بازگشت به دنیا
3) ورود در بهشت
4- حضرت موسی از چه فرصتی برای دعوت مردم استفاده كرد؟
1) روز عید و جشن
2) روز تعطیل هفته
3) روز مرگ فرعون
5- آیه‌ی 37 سوره‌ی نجم به كدام ویژگی حضرت ابراهیم تأكید می‌ورزد؟
1) دوری از شرك
2) اخلاص در عقیده
3) وفاداری

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 137
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست