الهى نبودم رو هيچ سوئى
بدرگاهت ندارم آبروئى
شد از خاطر مرا افكار تدبير
ز نادانى و گمراهى و تقصير
همى ترسم كه در روز بلا خيز
كند ننگ از عذابم آتش تيز
الهى روشنم كن قلب تاريك
ز خويشم دور كن با خويش نزديك
به دنيا و به عقبى هر چه بينم
نه بينم جز تو پس نعم المعينم
في نعت الرّسول 6
دلا بار گنه با صد تمنّا
بنه بر آستان شاه بطحا
محمّد اسم اعظم منبع جود
كه از او هر وجودى هست موجود
صفىّ و نوح و ابراهيم و موسى
ذبيح و حشمت اللَّه و مسيحا
رسولان خداى فرد داور
طفيل ذات او هستند يكسر
نبىّ الرّحمة جز او در دو عالم
نباشد هست اين دعوى، مسلّم
در آن روزى كه يك تن دادرس نيست
جز او پيغمبرى فريادرس نيست
شهى كز فرط جاه و عزّ و رفعت
به پشت انداختى مهر نبوّت
شگفتم ز اين خداوند خداجوست
نميدانم چه باشد؟ هر چه هست اوست