كه كى بود اين حجازى ناتوان مرد
كه كرده شام شامى را پر از درد؟
بگفتش كاين نبيره شاه دين است
حسين تشنه لب را جانشين است
بگفتا آن يهودى مرد دانا
ز روى حسرت و غم «وا حسينا»
پيمبر بودتان احمد به ديروز
بخون غلطان كنى فرزندش امروز؟
چنين كارى نكرده هيچ كافر
بود دين من از دين تو برتر
مكالمات يزيد با امام 7
(1)
چو ديد آن روسياه زشت كردار
كه رسوائى فزون كشتش ز مقدار
همه مردم ز هر كس در همه جا
همى لعنت كنندش بىمحابا
طلب بنمود سلطان امم را
خليفه حق اسير محترم را
بهگفت اى سبط شاه تشنه كامان
خطائى رفت و من هستم پشيمان
طلب كن هر چه ميخواهى ز من زود
كه كار من همه يكسر خطا بود
خداجو گفت با آن از خدا دور
سه مطلب باشدم امروز منظور
نخست ار بايدم درك شهادت
كه گيرم چون پدر، كوى سعادت
كسى بايد ز مردم برگزينى
كه باشد پارسا مرد امينى
برد اين بيكسان را بىبهانه
سوى منزلگه و مأوى و خانه
دوم بر لشكر خود كن اشارت
كه بردند آنچه را از ما به غارت