نياسودند از افغان و شيون
كه مهر اندر جهان شد پرتو افكن
چو صبح از چرخ و گردون شد هويدا
بشام شاميان شد روز پيدا
خبر دادند جمشيد سقر را
يزيد آن بىحياى سخت سر را
كه شد آن نوگل بستان رحمت
برون از اين جهان پر ز محنت
بدفنش داد فرمان آن ستمگر
سپردندش به خاك آن قوم كافر
از اين غم شد به آل اللَّه اطهار
دوباره كربلا از نو نمودار
فغان از شام و ظلم بىحسابش
ز بيداد يزيد بىكتابش!
يزيد و امام سجّاد (ع) در مسجد جامع شام
يكى روز از پى تخفيف ايمان
به مسجد شد روان آن نيك شيطان
بهمره برد زين العابدين را
خليفه حقّ امام راستين را
كه اندر محضر آن شاه بيمار
بگويد ناسزا بر شاه بىيار
خيال خام آن كفر هويدا
نمودى آل سفيان سخت رسوا
بمسجد اندر آمد ظلمت و نور
يكى آن كفر و ديگر شاه رنجور
تو گفتى مردم آن شهر، يكسر
ز مرد و زن همه در مسجد اندر
خطيبى را يزيد كفر بنياد
به حكم خويش بر منبر فرستاد
بدلخواه خود آن مردود يزدان
همى بسرود مدح آل سفيان