responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرحة الغری ت علامه مجلسی نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 125

پرسيدم كه چه نام دارى؟ گفت كه حورا. پس در آن شب او را از جهت من مهيّا كردند و من با او مقاربت كردم و نطفه اين پسر در رحم او قرار گرفت و اين را زيد نام كردم و عن قريب آنچه به تو گفتم در باب اين پسر، خواهى ديد.

ابو حمزه گفت كه و اللَّه كه اندك زمانى كه گذشت زيد را در كوفه در خانه معاوية بن اسحاق ديدم. پيش رفتم و سلام كردم و گفتم: فداى تو گردم! چه باعث شد كه به اين شهر آمدى؟ گفت: امر به معروف و نهى از منكر؛ و من مكرّر به خدمت او مى‌رفتم؛ پس شب نيمه شعبان رفتم و سلام كردم و نشستم. گفت: اى ابو حمزه! مى‌آيى كه زيارت حضرت امير المؤمنين (ع) بكنيم؟ گفتم: بلى فداى تو گردم! ابو حمزه گفت: با زيد آمديم تا تلهاى سفيد نجف و زيد گفت كه اين قبر حضرت امير المؤمنين (ع) است. پس برگشتيم؛ و جميع آنچه آن حضرت فرموده بودند در باب زيد، همه به عمل آمد- لعنة اللَّه على أعدائهم أجمعين.

باب سيزدهم در ذكر اخبارى كه از منصور دوانيقى و هارون الرّشيد- عليهما اللّعنة- در بيان اين امر رسيده و در ذكر جمعى از خلفا كه بعد از ايشان زيارت آن حضرت كرده‌اند در اين مكان معروف.

منقولست از يكى از غلامان بنى عبّاس كه گفت روزى منصور دوانيقى- عليه اللّعنة- به من گفت كه كلنگى و زنبيلى بردار و با من بيا. من برداشتم و شب با او رفتم تا به غرى رسيد. در آنجا اثر قبرى نمودار شد. منصور به من گفت كه بكن اين قبر را. كندم تا به لحد رسيدم. گفتم كه اين قبريست؛ لحد ظاهر شد. گفت پر كن كه اين قبر علىّ بن ابى طالب است و مى‌خواستم بدانم كه قبر آن حضرت در اينجاست يا نه.

مصنّف مى‌گويد كه چون منصور از اهل بيت- :- شنيده بود كه قبر آن حضرت در اين مكان است، مى‌خواست معلوم كند صدق اين قول را؛ چون معلومش شد برگشت.

نام کتاب : فرحة الغری ت علامه مجلسی نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 125
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست