نام کتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 96
پسر عموهايش قرار داد، تا به بستگانش برسانند سپس برخاست و
نزد زهير آمد در حالى كه گريه مىكرد با او خداحافظى نمود، هنگام خداحافظى
(قاطعانه) گفت: «كان اللَّه عونا و معينا، خار اللَّه لك، أسألك ان تذكرنى في
القيامة عند جدّ الحسين، خداوند يار و ياور تو باشد و آنچه خير است برايت فراهم
سازد، از تو تقاضا دارم در روز قيامت در نزد جدّ امام حسين 7 از من
يادى كنى.»[1] در اين هنگام
زهير به حاضران (از افراد قوم و قبيله و كاروان خود) رو كرد و گفت:
«من احبّ منكم ان
يصحبنى، و الّا فهو آخر العهد منّى، كسى كه از شما دوست دارد همراه من بيايد، و گر
نه اين آخرين ديدار من با شما است.»[2]
خبر شهادت مسلم 7 و سوگوارى امام حسين 7
كاروان امام حسين 7 به پيمودن راه ادامه دادند تا به منزلگاه زباله رسيدند در آنجا خبر شهادت
حضرت مسلم 7 به امام حسين 7 رسيد، گروهى از همراهان امام
حسين 7 اين خبر را شنيدند، آنها كه به دنيا دلبستگى داشتند، و در ميان
شك و ترديد به سر مىبردند، از نزد امام حسين 7 پراكنده شدند، فقط
افراد خانواده آن حضرت
[1]. روايت شده: اين بانوى دلاور، پس از شهادت
زهير در كربلا، كفنى به غلام زهير داد و گفت: اين كفن را ببر و بدن مولايت زهير را
كفن كن، غلام به كربلا آمد، چشمش به بدن پاره پاره حسين( ع) افتاد كه به زمين
افتاده بود، با خود گفت: آيا بدن مولايم زهير را كفن كنم، و بدن حسين( ع) را
واگذارم، با آن كفن، بدن حسين( ع) را كفن كرد، و نزد ديلم بازگشت و ماجرا را گفت،
ديلم گفت:« آفرين بر تو» سپس كفن ديگرى به او داد تا بدن زهير را كفن نمايد، غلام
با آن بدن زهير را كفن كرد.( مجلّه تراثنا، شماره 10، ص 190- اعلام النّساء
المؤمنات، ص 341).
[2]. زهير به حسين( ع) پيوست، سرانجام قهرمانانه
در روز عاشورا در كربلا به شهادت رسيد( چنان كه ذكر آن بعدا خواهد آمد).
نام کتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 96