نام کتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) نویسنده : ابن نما حلی جلد : 1 صفحه : 326
در بارگاه بيداد
على 7،
يادگار ارجمند سالار شايستگان در باره چگونگى ورود كاروان اسيران آزادىبخش به
بارگاه استبداد سياهكار اموى مىفرمايد: ما را در حالى بر بارگاه يزيد در آوردند
كه دوازده نفر مرد از بازماندگان خاندان ما را به يك زنجير كشيده بودند و بر
گردنهايمان غل بيداد بود.
هنگامى كه در برابر يزيد
ايستاديم، نخستين سخن من اين بود كه گفتم:
«انشدك اللَّه يا
يزيد! ما ظنّك برسول اللَّه لو رآنا على هذه الحال؟»
هان اى يزيد! تو را به
خدا سوگند، پندار تو در مورد پيامبر خدا، اگر ما را بر اين حال بنگرد چيست؟ آيا از
كار تو شادمان مىگردد يا بر تو خشم مىگيرد؛ كداميك؟
رهبر رژيم خودكامه اموى
كه در برابر اين سخن كوتاه اما زيبا و روشنگر و سخت كوبنده و برانگيزاننده و موج
آفرين و بيدارگر غافلگير شد و در گل فرو رفت، رو به درباريان چاپلوس و بت ساز
بارگاه ستم نمود و گفت: هان اى مردم شام! به نظر شما اينك با اينان چه كنم؟ و
بدينسان در باره سرنوشت بازماندگان نهضت آزاديخواهانه و اصلاحطلبانه و انحصار
ستيز عاشورا به مشورت پرداخت.[1]
[1]- منظور يزيد اين بود كه با امام سجّاد- كه
جوان بود، و چند نوجوان و كودك كه شمارشان به دوازده تن مىرسيد- چه كند؟
درباريان متملق و تيره بخت و
تاريك انديش دربار اموى- بسان همه حاشيهنشينان و چاكران خانه زاد زورمداران و
خودكامگان تاريخ، بىهيچ انديشه و پروايى از خدا و پاداش و كيفر روز رستاخيز و
رسوايى در دادگاه تاريخ، زبان به ستايش ظالم و نكوهش مظلوم گشودند و گفتند: همه را
گردن بزن تا از خطر و انتقام آينده آنان آسوده خاطر باشى!!« محمّد»، فرزند خردسال
امام سجّاد، با شنيدن سخنان درباريان يزيد فرمود: هان اى يزيد! مشاوران و درباريان
تو از درباريان و مشاوران فرعون، خشنتر و سياهكارترند؛ چرا كه وقتى فرعون از آنان
در باره سرنوشت موسى و هارون پرسيد، آنان گفتند: سياست شكيبايى پيشهساز و در باره
آن دو، نيك تحقيق نما؛ امّا مشاوران تو براى خوشايند خاطرت، يكسره كشتن ما را
پيشنهاد مىكنند و هيچ فكر نمىكنند كه چرا؟ و به كدامين جرم و گناه؟ و يزيد سر به
زير افكند و از رسوايى خويش و دفتر و دربار و مشاوران و همكارانش چيزى نگفت.
نام کتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) نویسنده : ابن نما حلی جلد : 1 صفحه : 326