نام کتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) نویسنده : ابن نما حلی جلد : 1 صفحه : 140
بر آنى كه بر خلاف همه موازين حقوقى و انسانى خون مرا بريزى
مرا رها كن تا وصيّت كنم.
آن گاه رو به حاضران كرد
و از ميان آنان به ناگزير «عمر بن سعد» را برگزيد و به او اشاره كرد كه: هان اى
عمر! ميان من و تو به گونهاى پيوند خويشاوندى است؛ و اينك در اين شرايط غربت و
تنهايى به تو سفارشى دارم.
او براى خوشآمد «عبيد»،
به او نگريست كه چه كند؟ و «عبيد» گفت: ببين عموزادهات چه مىگويد و چه خواستهاى
دارد.
آن دو به گوشهاى از
استاندارى و نقطهاى دور از چشم حاضران رفتند؛ به گونهاى كه نه كسى آن دو را
مىديد و نه سخنانشان را مىشنيد.
در آنجا بود كه «مسلم»،
آن سردار تنها رو به «عمر» كرد و گفت: هان اى پسر سعد! من سه وصيّت و سفارش بر تو
دارم كه عبارتند از:
1- از روزى كه وارد كوفه
شدهام و اينك كه در آستانه شهادت هستم، بدهى و وامى بر گردنم آمده است، از تو
مىخواهم كه اگر من به دست «عبيد» به شهادت رسيدم بدهى مرا ادا كنى.
2- پس از شهادتم، پيكر
به خون خفتهام را از استبدادگران بستان و در گوشهاى به خاك بسپار.
3- و هر چه سريعتر پيكى
به سوى سالار شايستگان، حسين (ع) گسيل دار تا او را از آمدن به سوى كوفه و عراق
باز داشته و پيمانشكنى سردمداران قبايل را به آگاهى او برساند و آن گرانمايه
عصرها و نسلها را از حركت به سوى عراق بر حذر دارد؛ چرا كه به باور من آن حضرت بخاطر
دريافت نامهاى از سوى من هم اكنون به سوى كوفه روان است.
خيانت به سردار در بند
پسر «سعد» پس از شنيدن
سه وصيّت «مسلم» به جاى آن كه آنها را محرمانه نگاه دارد و در انجام آنها بكوشد،
بىآنكه امير استبدادگر اموى بخواهد، به سوى او رفت و براى كسب خشنودى بيشتر او و
به نشان خوش خدمتى به بارگاه ستم، همه را بازگفت و به طور آشكار خيانت كرد.
«عبيد» ضمن نكوهش او
گفت: امّا دو وصيّت اوّل و دوّم «مسلم» هيچ ربطى به
نام کتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) نویسنده : ابن نما حلی جلد : 1 صفحه : 140