نام کتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) نویسنده : ابن نما حلی جلد : 1 صفحه : 101
دلها و جانها بباراند و واقعيتها را به زبان آورد و با بيان
دردهاى جانكاه جامعه، در انديشه درمان و چارهانديشى باشد.
از اين رو پيش از حركت
از مدينه منوّره، يكى از همان شبهاى سخت بود كه در دل شب از خانه بيرون آمد و به
سوى مزار مقدّس نياى گرانقدرش، محمّد 6 گام سپرد.
آنجا، ساكت و آرام بود و ديدگان «مدينه» در خواب كه سالار شايستگان به حرم پيامبر
وارد شد و پس از نماز به بارگاه خدا و نيايش و راز و نيازى عاشقانه و خالصانه و
پرشور با آن بىنياز، روى سخن را به روح ملكوتى و آرامگاه پر معنويّت پيامبر خدا
كرد و با سوز و گدازى وصف ناپذير فرمود:
«السّلام عليك يا رسول
اللَّه! أنا الحسين بن فاطمة، فرخك و ابن فرختك، و سبطك الّذى خلّفتنى في امّتك،
فاشهد يا نبىّ اللَّه انّهم خذلونى و لم يحفظونى و هذه شكواى اليك حتّى القاك
....»
[1] درود خداى و خلق او بر
تو باد اى پيامبر خدا! من حسين هستم، فرزند تو و فرزند دخت فرزانهات فاطمه 3، كه مرا براى نجات و هدايت جامعه به دستور خدا به عنوان يكى از جانشينان
دوازدهگانه خويش در ميان امت معرّفى كردى.
اى پيامبر خدا اينك روح
بلند و جاودانهات گواه است كه ددمنشان حق ستيز حقوق ما را پايمال ساخته و دست از
يارى ما برداشته و حرمت ما را رعايت نكردهاند. و اين شكايت من به پيشگاه توست تا
آن گاه كه به ديدارت آيم.
به گواه گرفتن پيامبر
خدا
آن شب به ياد ماندنى
سپرى شد و حسين 7 به خانه بازگشت و خويشتن را براى به دوش كشيدن بار
گران رسالت خطيرى كه براى خود مىشناخت، آمادهتر ساخت؛ و به گونهاى كه محدّثان و
مورّخان و گزارشگران رويداد غمبار عاشورا آوردهاند، براى دوّمين شب به كنار مرقد
پر معنويّت نياى گرانقدرش، پيامبر خدا، شتافت و پس از نماز و راز و نياز با خدا،
رو به آسمان كرد و در نيايش با آفريدگارش گفت: