responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 99

وقتى كه مى‌خواست به مكّه بيايد روى تخته پاره‌اى گذاشتند و به مكّه آوردند.

چهار نفر از بزرگان قريش پيش او رفتند و به او گفتند: آمديم تو را زيارت كنيم و شنيده‌ايم كه تو از همه چيز خبر دارى، ما را از حال و آينده با خبر كن.

سطيح گفت: اى گروه عرب! شما علم و فهم نداريد ولى از شما مردمى پيدا مى‌شوند كه انواع علوم را ياد مى‌گيرند. بتها را مى‌شكنند و عجم را به قتل مى‌رسانند و به غنيمت دست مى‌يابند.

پرسيدند: اى سطيح! اينها چه كسانى هستند؟ گفت: قسم به خانه‌اى كه داراى اركان است، از ذرّيه شما مردمى متولد مى‌شوند كه به يگانگى خدا اقرار كنند و عبادت شيطان را ترك نمايند.

پرسيدند: اينها از نسل چه كسى خواهد بود؟ گفت: از اشراف و بزرگان از عبد مناف.

پرسيدند: از كدام شهر قيام مى‌كنند؟

گفت: از ذى بلد قيام مى‌كنند و به سوى نيكى هدايت مى‌كنند و تنها خدا را مى‌پرستند»[1].

عبد المطلب و راهبى از اهل زبور

(1) 162- وقتى كه عبد المطلب به يمن رفت. راهبى از اهل زبور گفت: اجازه مى‌دهى به قسمتى از بدن تو نگاه كنم. عبد المطلب فرمود: جز عورت، همه جاى بدنم را مى‌توانى ببينى. او به بدن عبد المطلب نگاه كرد و گفت: در يك دست تو سلطنت است و در دست ديگرت پيامبرى! ولى در بنى زهره نيز نشانه اين دو را مى‌بينم. ولى نمى‌دانم حقيقت با كدام است.

سپس پرسيد: اى عبد المطلب! آيا شاعه دارى؟

گفت: شاعه چيست؟


[1] بحار: 15/ 217، حديث 34.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 99
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست