responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 755

براى محمّد- 6- پيراهنى آورد و گفت: آيا اين پيراهن را مى‌پوشى تا به واسطه آن از من ياد كنى؟ محمّد- 6- پيراهن را قبول نكرد، وقتى كه اين گونه ديدم به خاطر اينكه راهب غمگين نشود، پيراهن، را برداشتم و گفتم: من آن را مى‌پوشم. عجله كردم تا اينكه او را به مكه برگرداندم، پس به خدا سوگند! در مكه هيچ زن و پير و جوان و كوچك و بزرگى نمانده بود مگر اينكه به خاطر اشتياق به او به استقبالش آمدند، الّا ابو جهل- لعنة اللَّه عليه- كه به خاطر شرابخوارى مست شده بود. و مقدارى از اين حديث قبلا گذشت كه اينجا دوباره تكرار ننموديم.

راهب نصرانى در جستجوى پيامبر 6

(1) 19- «يعلى نسّابه» مى‌گويد: در آن سالى كه محمّد- 6- به سوى شام رفت، خالد بن اسيد و طليق بن ابى سفيان نيز براى تجارت به شام رفتند، آن دو در باره رفتن پيامبر حكايت مى‌كنند و اينكه آن حضرت چگونه سوار مى‌شد و چگونه حيوانات وحشى و پرندگان با او رفتار مى‌كردند.

آنان مى‌گويند: وقتى كه ميان بازار «بصرى» رفتيم، عده‌اى راهب را ديديم كه رنگشان تغيير كرده و به اضطراب افتاده بودند و مثل اينكه به صورتهايشان زعفران پاشيده شده بود. به ما گفتند: دوست داريم كه نزد بزرگ ما بياييد و او در همين نزديكى در كليساى بزرگ است.

گفتيم: ما كجا و شما كجا؟! گفتند: از اين مسأله ضررى به شما نمى‌رسد و شايد گراميتان داشتيم. آنان گمان مى‌كردند كه يكى از ما محمّد- 6- باشيم. پس با آنان رفتيم تا وارد كليساى بزرگى شديم و ديديم كه بزرگ آنان در وسط نشسته و اطرافش را شاگردانش گرفته‌اند و كتابى جلو خود باز كرده، يك بار به ما و بار ديگر به كتاب نظر مى‌اندازد. سپس به افرادش گفت: چه كار كرديد؟ كسى را كه من مى‌خواستم نياورديد در حالى كه او اكنون در اين شهر است. آنگاه از ما پرسيد:

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 755
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست