محمّد، درود بفرست، وقتى كه خوابيدى، پدرت به خوابت مىآيد و جاى مال را به تو نشان مىدهد.
آن مرد نيز دستور حضرت را اجرا كرد و در خواب، پدرش را ديد كه به او گفت:
اى پسر! مال من در فلان جا است آن را بردار و نزد فرزند رسول خدا- 6- ببر و بگو كه من جاى مال را به تو نشان دادم.
آن مرد رفت و مال را برداشت و به امام خبر داد و گفت: «حمد خداى را كه تو را گرامى داشت و برگزيد»[1].
امام جواد (ع) و خاكسپارى پدر در خراسان
(1) 6- معمر بن خلاد مىگويد: امام جواد- 7- در مدينه به من گفت: اى معمّر! سوار شو.
گفتم: به كجا؟
فرمود: همان گونه كه به تو گفته مىشود، سوار شو.
پس سوار شدم تا اينكه به صحرايى رفتيم و به يك وادى رسيديم كه در آن تپه و درّهاى بود.
حضرت فرمود: تو اينجا باش. من آنجا ايستادم و او رفت. سپس برگشت و گفتم: فدايت شوم كجا بودى؟
فرمود: پدرم را همين ساعت دفن كردم، در حالى كه پدر بزرگوارش در خراسان بود[2].
نجات از تنهايى
(2) 7- صالح بن عطيّه اضخم مىگويد: اعمال حجّ را بجا آوردم و خدمت امام جواد- 7- رسيدم و از تنهايى ناليدم.
[1] بحار الانوار: 50/ 32، حديث 8.
[2] بحار الانوار: 49/ 310، حديث 20.