نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 413
داد و مال فراوانى به من بخشيد و مرا به سوى جوانى راهنمايى
كرد. نزد او از فضائل و مناقب على- 7- گفتم، او نيز مرا بر استرى سوار
كرد و مال فراوانى بخشيد.
سپس گفت: برخيز تا
برادرم را كه دشمن على- 7- است به تو نشان دهم. به سوى مسجد آمديم و
كنار دشمن على- 7- كه عمامهاى بر سر داشت، در صف نماز نشستم. وقتى كه
ركوع كرد و به سجده رفت، عمامه از سرش افتاد، ديدم كه سر او مانند سر خوك است. از
نماز كه فارغ شد، پرسيدم: چرا سر تو اين گونه است؟
گفت: تو رفيق برادرم
هستى؟
گفتم: آرى. گريست و گفت:
من مؤذن بودم، وقتى كه صبح مىشد هزار مرتبه على- 7- را لعن مىكردم!!
و روز جمعه كه شد چهار هزار مرتبه او را لعن كردم!! و از مسجد برگشتم و خوابيدم. و
در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و محمّد، على، حسن و حسين- :- مردم را
سيراب مىكنند. رسول خدا- 6- رو به من گفت: تو چه كارى دارى،
لعنت خدا بر تو باد! على را لعنت مىكنى و به صورتم آب دهان انداخت و فرمود: خدا
آنچه را كه از نعمت به تو داده، تغيير دهد. بعد متوجه شدم و ديدم كه سر و صورتم
اين گونه است كه مىبينى[1].
مرتفع شدن ناراحتى
رسول خدا 6 توسط على (ع)
(1) 18- سعد باهلى
مىگويد: رسول خدا- 6- تب كرده بود، من و على- 7-
به ملاقات پيامبر رفتيم، رسول خدا- 6- فرمود:
ام ملدم[2]، آزارم
مىدهد. آنگاه على- 7- دست راستش را بيرون آورد و