نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 300
دست و پاى حضرت را بوسيدم و برگشتم، در حالى كه بينا بودم[1].
عذر خواهى مأمون از
امام جواد (ع)
(1) 2- محمّد بن ابراهيم
جعفرى از حكيمه دختر امام رضا- 7- روايت مىكند كه گفت: وقتى كه برادرم
امام محمّد تقى- 7- از دنيا رفت، بخاطر نيازى كه داشتم پيش همسرش ام
الفضل رفتم و با هم در باره فضايل و كرامات و علم و حكمتى كه خدا به او داده بود،
سخن گفتيم تا اينكه ام الفضل گفت: اى حكيمه! مىخواهى در باره ابو جعفر- 7- چيز عجيبى را به تو خبر دهم كه احدى مثل آن را نشنيده باشد؟
گفتم: آن چيست؟
گفت: چه بسا ابو جعفر-
7- با گرفتن كنيزى يا ازدواجى مرا ناراحت مىكرد. و من به مأمون شكايت
مىكردم و او در جوابم مىگفت: دخترم! تحمل كن؛ چون او فرزند رسول خداست. تا اينكه
شبى نشسته بودم كه زنى زيبا و بلند قامت- كه به شاخه خيزران مىماند- آمد.
گفتم: تو كيستى؟
گفت: همسر ابو جعفر
هستم.
پرسيدم: كدام ابو جعفر؟
گفت: ابو جعفر، فرزند
رضا- 7- و من زنى از فرزندان عمّار ياسر مىباشم.
در اين هنگام چنان
ناراحت شدم كه نتوانستم خودم را نگهدارم. لذا برخاستم و پيش مأمون رفتم. پاسى از
شب گذشته بود و مأمون در اثر شراب خوارى، هنوز مست بود. جريان را به او گفتم و
اضافه كردم كه: ابو جعفر- 7- به من و تو ناسزا گفت و عباس و فرزندانش
را به باد فحش گرفت. و هر چه توانستم به مأمون گفتم.