نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 228
شهر خارج شدند و نافع بن ازرق آمد و مدينه را در تنگنا قرار
داد و مبارزان آنها را كشت و نسبت به نواميس آنان بىحرمتى كرد.
بعد از آن، مردم مدينه
متوجّه شدند و گفتند: ما ديگر سخنان ابو جعفر را تكذيب نمىكنيم؛ چون غير از حق
چيزى نمىگويد. آنها اهل بيت پيامبر هستند و همگى به حق سخن مىگويند[1].
هشام و امام باقر (ع)
(1) 22- امام صادق- 7- مىفرمايد: هشام بن عبد الملك به والى مدينه نوشت كه محمّد بن على را به
شام بفرستد. امام صادق- 7- مىفرمايد:
پدرم از مدينه خارج شد و
من نيز به اتفاق پدرم خارج شدم تا به مدين، شهر حضرت شعيب رسيديم. و در آنجا صومعه
بزرگى ديديم كه در نزد درب آن، مردمى بودند كه لباسهاى پشمى خشن بر تن داشتند. ما
نيز مثل آنها لباس پوشيديم و با آنها رفتيم و وارد صومعه شديم. پيرمردى را ديديم
كه از شدّت پيرى، ابروانش روى چشمانش افتاده بود. نگاهى به ما كرد و به پدرم گفت:
از ما هستى يا از امت مرحومه؟
پدرم جواب داد: نه، بلكه
از امت مرحومه هستم.
پرسيد: از عالمان آنهايى
يا از جاهلان آنها؟
فرمود: از عالمان آنها.
پيرمرد گفت: مىتوانم
پرسشهايى از تو بكنم؟
فرمود: هر چه مىخواهى
بپرس.
پرسيد: به من بگو آيا
وقتى كه اهل بهشت از نعمتهاى بهشتى مىخورند، از آنها چيزى كم مىشود؟