نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 172
او نپذيرفت. عمر دستور داد او را بكشند. اسير گفت: تشنه هستم
مرا نكشيد. ظرفى پر از آب برايش آوردند. اسير گفت: در امان هستم آب بخورم؟ عمر
گفت: بلى.
اسير آب را به زمين ريخت
و عمر گفت: او را بكشيد؛ چون نيرنگ كرد.
على- 7- در
مجلس حضور داشت فرمود: نمىتوانيد او را بكشيد؛ چون به او امان داديد. عمر گفت: با
او چه بايد بكنم؟
حضرت فرمود: «با قيمت
عادلانه به يكى از مسلمانان بفروش».
عمر گفت: چه كسى او را
مىخرد؟
حضرت فرمود: «من».
عمر گفت: «مال تو باشد».
على- 7- ظرف
را به دستش گرفت و دعا كرد، آب در ظرف جمع شد. اسير با ديدن اين صحنه مسلمان شد.
حضرت نيز او را آزاد كرد و او هميشه ملازم مسجد بود و عبادت مىكرد و او همان
هرمزان بود.
وقتى كه ابو لؤلؤ عمر را
ضربت زد، عبيد اللَّه بن عمر خيال كرد هرمزان او را كشته است. از اين رو وارد مسجد
شد و او را كشت و جريان را به عمر گفتند.
عمر گفت: اشتباه كرده
است. ابو لؤلؤ به من ضربت زد و هرمزان غلام على- 7- است.
سپس وصيّت كرد، عبيد
اللَّه را قصاص كنند. امّا وقتى عمر از دنيا رفت و عثمان خليفه شد، عبيد اللَّه را
قصاص نكرد.
على- 7-
فرمود: اگر من خليفه مىشدم او را مىكشتم. وقتى كه عثمان كشته شد، عبيد اللَّه به
سوى معاويه فرار كرد. و در جنگ صفين در حالى كه دو شمشير حمايل داشت، على- 7- او را كشت[1].
فتح قلعه توسط على (ع)
(1) 38- در يكى از
جنگها، مسلمانان نتوانستند قلعهاى را فتح كنند و از گشودن آن