responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 162

چرا قرآن حفظ نكرده‌اى؟

گفتم: بيش از دو سوره كه در نماز مى‌خوانم، از قرآن چيزى نمى‌دانم.

فرمود: نزديك بيا. پس نزديك او رفتم. در گوشم چيزهايى گفت كه نفهميدم چيست. سپس فرمود: «دهانت را باز كن، از آب دهان مبارك خود در دهان من انداخت» به خدا سوگند وقتى كه از كنار او برخاستم تمام قرآن را با اعرابش حفظ بودم، بعد از آن هيچ مشكلى نداشتم كه از آن بپرسم.

سعد مى‌گويد: داستان زاذان را براى امام باقر- 7- نقل كردم فرمود:

زاذان راست مى‌گويد: على- 7- با اسم اعظمى كه هيچ وقت رد نمى‌شود، براى زاذان دعا نمود[1].

آگاهى على (ع) از نيّت مردم‌

(1) 18- روزى على- 7- فرمود: اگر فرد مورد اطمينانى مى‌يافتم توسط او مالى را به سوى مدائن براى شيعيانم مى‌فرستادم. شخصى با خودش گفت: مى‌روم و مى‌گويم من مى‌توانم اين مال را ببرم، وقتى كه گرفتم، راه شام را در پيش مى‌گيرم و به معاويه ملحق مى‌شوم! با اين فكر، پيش آن حضرت آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من مى‌توانم آن مال را ببرم.

حضرت سرش را بلند كرد و فرمود: «از من دور شو، تو راه شام را در پيش مى‌گيرى و به معاويه ملحق مى‌شوى»[2].

(2) 19- داود عطار مى‌گويد: مردى گفت يكى از ياران على- 7- به من گفت: بيا با هم برويم و به امير المؤمنين- 7- سلام كنيم. خوشم نيامد، ولى رفتيم تا به او سلام نموديم. حضرت تازيانه را بلند كرد و به پايم زد. پس‌


[1] بحار: 41/ 195، حديث 6.

[2] بحار: 8/ 732، ط حجر.

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 162
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست