نام کتاب : تسلیة العباد در ترجمه مُسکن الفؤاد نویسنده : شهید ثانی جلد : 1 صفحه : 49
فصل در آنچه تعلق به اين باب دارد
از زيد بن اسلم است كه
گفت:
«مات لداود- على نبينا
و آله و 7- ولد فحزن عليه حزنا كثيرا فاوحى الله اليه يا داود و ما كان
يعدل هذا الولد عندك قال يا رب كان يعدل هذا عندى ملأ الارض ذهبا قال فلك عندى يوم
القيامه ملأ الارض ثوابا»
«فرزندى از داود نبى-
على نبينا و 7- رحمت نمود و آن حضرت بر فوت او بسيار اندوهناك شد. پس
خداى تعالى به سوى او وحى فرمود: داود فرزند تو در نزد تو با چه برابر بود؟ عرض
كرد: پروردگارا در نزد من برابر بود با روى زمين كه پر از زر باشد. فرمود: پس براى
توست نزد من در روز قيامت معادل پرى روى زمين از ثواب و پاداش نيك.» از داود بن ابى
هند[2] است كه گفت:
در خواب ديدم قيامت بر پا و هنگامه رستخيز گرم شده است و مردم به سوى حساب خوانده
مىشوند. نزد ميزان شدم و حسنات خود را در كفهّاى و سيئاتم را در كفه ديگر يافتم
و پله سيئات بر پله حسنات چربيد. در اين ميانه كه غرق عرق شرم و در شدت اضطراب و
نوميدى بودم، ناگاه دستارى يا پارچه سفيدى به من دادند و بر زبر حسنات خود گذاشتم
و رجحان گرفت. يكى مرا گفت: دانستى كه چه بود؟ گفتم: ندانستم. گفت: سقطى است كه
براى تو بوده است. گفتم: دخترى هم از من در
[1] شيخ ورام آن را در تنبيه الخواطر 1: 287 و
سيوطى در الدر المنثور 5: 306 با اختلاف اندكى آوردهاند.