آنكه گذشت از تو و غيرى گزيد
نور بداد ابله و ظلمت خريد
در كعبه قل تعالوا از مام كه زاد
از بازوى باب حطه خيبر كه گشاد
بر ناقه لا يؤدى الا كه نشست
بر دوش شرف پاى كراسى كه نهاد
در مرحله على نه چون است و نه چند
در خانه حق زاده بجانش سوگند
بىفرزندى كه خانهزادى دارد
شك نيست كه باشدش بجاى فرزند
و له أيضا:
تجهيل من اى عزيز آسان نبود
بى از شبهات
محكمتر از ايمان من ايمان نبود
بعد از حضرات
مجموع علوم ابن سينا دانم
با فقه و حديث
وينها همه ظاهر است و پنهان نبود
جز بر جهلات
چشمى دارم چو حسن شيرين همه آب
بختى دارم چو چشم خسرو همه خواب
جانى دارم چو جسم مجنون همه درد
جسمى دارم چو زلف ليلى همه تاب
از خوان فلك قرص جوى بيش مخور
انگشت عسل مخواه و صد نيش مخور