نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 420
ايشان را كارى مفرماييد كه طاقت آن نداشته باشند. و هرچه را
دوست داريد و خواهيد نگاه داريد و هرچه نخواهيد نگاه مداريد و تعذيب خلق خداى مكنيد
كه خداى عز و جلّ شما را مالك ايشان ساخته و اگر مىخواست، ايشان را مالك شما
مىخواست.»
و از حضرت امام السّاجدين 7 منقول است كه فرموده كه، «حقّ
مملوك بر تو آن است كه بدانى كه او مخلوق پروردگار تو است و فرزند پدر و مادر تو
است و از گوشت و خون تو است. تو مالك او نشدهاى از جهت آنكه تو او را ساختهاى نه
خدا؛ او را تو نساختهاى و هيچ عضو از اعضاى او را تو نساختهاى و اخراج روزى او
تو نكردهاى، و ليكن خداى عز و جلّ كفايت آن كرده و آن بنده را مسخّر تو ساخته و
تو را امين ساخته و او را به امانت نزد تو گذاشته تا حفظ كند جهت تو هرچيزى كه به
او رسانى. پس، احسان كن به او چنانكه خداى عز و جلّ با تو احسان كرده و اگر از او
كراهيّت داشته باشى او را تبديل كن به ديگرى و تعذيب خلق خداى مكن.»
نقل است از ابو مسعود انصارى[1]
كه، من روزى بنده خود را مىزدم. آوازى شنيدم از پسسر خود كه، «اى ابا مسعود!»
چون نظر كردم، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و اله بود. انداختم تازيانه را. پس،
فرمود: [107 آ] «به خداى [سوگند] كه خداى قادرتر است بر تو، از تو بر وى.» گفتم:
«اى رسول خدا! من او را آزاد كردم براى خدا». فرمود كه، «اگر چنين نمىكردى، آتش
دوزخ روى تو را سياه مىكرد.»
نقل است كه ابو ذر را كنيزكى بود كه خدمت او كردى. روزى ابو ذر را
گفت كه، «يك سال شد كه من تو را زهر دادهام؛ در تو هيچ اثر نكرد.» ابو ذر گفت:
«چرا چنين كردى؟» گفت: «خواستم كه از ذلّ بندگى خلاص شوم.» گفت: «هرجا خواهى رو كه
من تو را براى رضاى خداى عز و جلّ آزاد كردم».
نقل است كه عوف بن عبد اللّه را غلامى بدسيرت بود كه بىادبى بسيار
كردى و هرگاه كه عوف را خشم آمدى، گفتى: «اين غلام مانند خواجه خود است. چنانكه
خواجه او در
[1] - ابو مسعود عقبة بن عمرو بن ثعلبه انصارى از صحابه
رسول خدا6 و على( ع). هنگامىكه على( ع) عازم نبرد صفّين شد، وى را به جانشينى
در شهر كوفه باقى گزارد. ابو مسعود در سال 40 ق. در همين شهر درگذشت. ر ك:
زركلى، الاعلام، ج 4، صص 240 و
241.
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 420