نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 301
يافتهاى؟» گفت: «از مرتبه رضا بويى به من رسيده است و مع ذلك
اگر از ذات من بر دوزخ پلى سازند و خلايق اوّلين و آخرين را بر آن پل گذرانند و به
بهشت رسانند و مرا تنها در دوزخ كنند، ابدا در دل من نيايد كه چرا بهره من تنها
همين است برخلاف ديگران.»
و هركس كه تساوى احوال مختلف در طبع او راسخ گردد، مراد او به حقيقت
آن باشد كه واقع شود و او را بخصوص مرادى نباشد. و از اينجا گفتهاند كه، هركس كه
او را آنچه آيد بايد [و][1] آنچه بايد
آيد. و در بعضى احاديث سابقه اشارتى به اين شده و مادام كه كسى را اعتراضى بر امرى
از امور واقعه باشد يا ممكن باشد كه در خاطر او درآيد از اين مرتبه بىبهره باشد و
صاحب مرتبه رضا هميشه در آسايش باشد، چه او را بايست و نبايست نباشد، بلكه همه چيز
نسبت به او بايست باشد و اين مرتبه رضوان باشد و دربان بهشت را رضوان خواندهاند و
گفتهاند: «الرّضا بالقضاء باب اللّه الاعظم.»[2]
يعنى:
«رضاى به قضا باب خداست باب اعظم.» و مؤمن در اين مرتبه به هرچه نگاه
كند به نور رحمت الهى نگرد كه، «المؤمن ينظر بنور اللّه.»[3]
يعنى: «مؤمن نظر مىكند به نور خداى.» پس، چنانكه خداى عز و جلّ به هيچچيز از
آنچه آفريده به نظر انكار ناظر نيست، او نيز چنان باشد.
نقل است كه، يكى از انبياى كرام- على نبيّنا و 7 در
مناجات خويش گفت: «الهى! راه نماى مرا به عملى كه سبب خشنودى تو باشد.» خطاب آمد
كه، خشنودى من از تو موقوف است بر خشنودى تو از من. چون تو از قضاى من راضى باشى،
من هم از تو راضى باشم. دلى كه به نور الهى روشن شد، از تقديرات خدا روى نپيچد و
با مقتضيات قضا الفت گيرد؛ و هرچه از اقتضاى تقدير تصوير شود، به خوشدلى درپذيرد.