responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 242

بعضى خلفاى ديگر منقول است.

حكايت‌

امير اسماعيل سامانى‌[1] از پادشاهان مشهور به عدالت است. يكى از سير حميده و آثار[2] مرضيه او آن بود كه در روزهاى برف و باران سوار شدى و در ميدان بايستادى، تا اگر كسى را حاجتى بودى مظلمه آن را بشنودى و داد مظلوم بدادى. پس، چون مدّتى در ميدان بايستادى و كسى را حاجتى نبودى، از ميدان بيرون آمدى و گرد شهر برآمدى و ضعيفان را صدقه دادى و در وقت مراجعت دو ركعت نماز شكر بگزاردى، بر آن توفيق كه يافته بودى، و گفتى: «الحمد للّه كه حقّ امروز به قدر وسع و طاقت بگزاردم.» او را گفتند: «اى امير! در روز برف و باران بزرگان از خانه‌ها بيرون نيايند و امير در اين ايّام سوار شود و رنج بر خود نهد. سبب آن چيست؟» جواب داد كه، «در چنين روزها غربا دلتنگتر باشند.»

روزى بر عادت معهود بر ظاهر[3] مرو مى‌گشت. در نواحى شهر شترى را ديد كه در كشتزارى آمده بود و آن را مى‌خورد. غلام را فرمود: «پياده شو و بنگر كه اين شتر داغ كه دارد.» غلام گفت: «داغ امير دارد.» بفرمود تا شتر را بگرفتند و سوارى را فرمود كه، «برو و ساربان را بياور.» و خود هم در آن صحرا مقام كرد و سوار هم در ساعت قطاردار را بياورد؛ بر جمّازه نشسته و آن شتر را طلب مى‌كرد. از وى پرسيد كه، «شتر من در كشت مردمان چه مى‌كند؟» ساربان سوگند خورد كه، اين شتر از دوش‌[4] بازرميده است و سحرگاه مرا معلوم شد كه گريخته است. از آن وقت تا حال بر جمّازه نشسته‌ام و او را مى‌طلبم.» امير گفت: «چون عذر تو مقبول افتاد، صاحب كشت را حاضر گردان.» چون حاضر آورد، گفت: «شتر من در كشت تو رفته است و بعضى از آن خورده. معهود آن كشت چند بوده است؟» مرد به راستى بگفت. امير فرمود كه همان ساعت بهاى غلّه به‌


[1] - مؤسّس سلسله سامانيان كه در سال 287 ق. در شهر بخارا بر تخت نشست و به عدالت و انصاف و تقوا شهره بود.

سال مرگ او 295 ق. است. مجمع الانساب، ص 23.

[2] - در جوامع الحكايات، ص 85:« مآثر».

[3] - بيرون شهر.

[4] - شب گذشته.

نام کتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) نویسنده : محقق سبزوارى    جلد : 1  صفحه : 242
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست