ذوالنون مصرى- رحمة الله عليه[2]-
گفت: در خانه كعبه، جوانى[3] ديدم؛ گرد
حرم طائف، باطنش مشحون از لطايف[4]؛ چون هلال
باريك و چون بدر منور، اثر رياضت و گرسنگى در جبين او مبين. درستى داشتم؛ به
شكستگى پيش او نهادم.
گفت: اى ذوالنون! من اين شكم تهى را هزار دينار شكرانه دادهام و به
دست آوردهام؛[5] به يك
دينار هركز باز نفروشم [كه بىهمتى باشد.][6]
احمد بن ابى الحوارى- رحمة الله عليه- مىگويد[8].
مدت[9] چهل سال
طعام نخوردم تا آنگاه كه ميته[10] بر من
مباح [شد][11]؛ كه
دانستم كه مردار دنيا، پاكان حضرت را جز به وقت اضطرار و مخمصه، مباح نيست.
فضيل عياض گفت[13]: رحمة
الله عليه- كه: با كثرت عيال و قلت مال[14]،
شبى در خانه، چراغ نداشتم و از مأكول و مشروب و ملبوس، جز چراغ بىپيه نبود وقتم
خوش شد[15]؛ گفتم:
الهى! مرا و اطفال و عيال[16] مرا برهنه
و گرسنه[17] در خانه
بىنور[18] گذاشتى و
خانه مرا به خانه انبيا[19] ماننده
كردى. من به چه خدمت سزاوار اين