responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : راز ربانى (اسرار الوحى سبحانى) نویسنده : نسفی، عزیزالدین یا همدانی، میر سید علی    جلد : 1  صفحه : 171

كردى؛ و صحبت با اهل غفلت، گداختن جانست و صحبت اهل دل، همه روح و ريحانست و مزيد نور ايمان‌[1].

مثنوى‌[2]

دشمن جان خويشتن چه شوى‌

شعبه نفس و ديو تن چه شوى‌

جان و تن را غذاى روحانى‌

بده ار عاقلى به آسانى‌

حكايت‌[3]

عبد الله مبارك را- رحمة الله- گفتند[4]: چرا با ياران نمى‌آميزى؟

گفت: من رفيقان بهتر از ايشان يافته‌ام. صحبت با رسول- صلعم‌[5]- و اصحاب او- رضى الله عنهم- مى‌دارم‌[6]. اخبار و گفتار ايشان‌[7] را درس مى‌كنم؛ و افعال و اقوال ايشان را امام خود مى‌سازم، چنان است كه گويى با ايشانم.

درويشى در بغداد از بلاى فقر و فاقه بر سر راهى‌[8] افتاده بود، رنجور و مهجور. دست سؤال بيرون كرده، صاحب مالى، حالى به سر وى رسيد[9]. درمى بدو داد. در آن محل‌[10]، طرّارى صرّه زر از آستين او ببرد.[11] صاحب مال‌[12] پنداشت كه درويش طرّار است. آن حال‌[13] را به نزد خليفه رفع كرد؛ تا دست درويش را ببريدند. درويش گفت: آن دست بريده‌[14] به من دهيد تا به آن دست ديگر بگيرم تا آن دست پند گيرد[15]؛ و بداند كه دستى را


[1] - و چون صحبت با اهل غفلت كردى، هفت در دوزخ مهلك را بر خود گشادى؛ و صحبت اهل غفلت، گداختن جان است و صحبت اهل دل، همه روح و ريحان است و مزيد نور ايمان است.

[2] - س:( مثنوى) ندارد.

[3] -( حكايت) ندارد.

[4] - رحمة الله عليه را گفتند كه.

[5] - با رسول الله صلى عليه و سلم مى‌دارم.

[6] - و با صحابه رضوان الله عليهم اجمعين.

[7] - گفت ايشان.

[8] - بر سر پلى.

[9] - بيرون كرد. مال‌دارى به سر وى رسيد.

[10] - در آن زمان.

[11]. از آستين خواجه ببرد.

[12].( صاحب مال) ندارد.

[13].( حال) ندارد.

[14]. بريده را.

[15]. تا به دست ديگر بگيرم، تا اين دست دگير پند گيرد.

نام کتاب : راز ربانى (اسرار الوحى سبحانى) نویسنده : نسفی، عزیزالدین یا همدانی، میر سید علی    جلد : 1  صفحه : 171
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست