ابوهاشم جعفرى مىگويد: حضرت رضا 7 به من فرمود: چرا تو را
نزد عبدالرحمن بن يعقوب مىبينم؟ ابوهاشم گفت: او دايى من است. حضرت فرمود: او
درباره خدا سخن ناهموار و غير قابل قبولى مىگويد، «سخنى كه با آيات قرآن و معارف
اهل بيت ناهماهنگ است». خدا را به صورت اشياء و اوصاف آن وصف مىكند. بنابراين يا
با او همنشين باش و ما را واگذار، يا با ما بنشين و او را رها كن.
عرضه داشتم: او هرچه مىخواهد بگويد، چه زيانى به من دارد. وقتى من
آنچه را او مىگويد نگويم چيزى بر عهده من نيست.
حضرت فرمود: آيا بيم ندارى از اين كه عذابى بر او فرود آيد و هر دوى
شما را بگيرد؟ آيا داستان كسى كه خود از ياران موسى 7 بود و پدرش از
ياران فرعون را نشنيدهاى؟ هنگامى كه لشكر فرعون كنار دريا به موسى و يارانش رسيد،
آن پسر از موسى جدا شد كه پدرش را نصيحت كند و به موسى و يارانش ملحق نمايد، پدرش
به راه باطل خود دنبال فرعونيان مىرفت و اين جوان با او درباره آيينش ستيزه
مىكرد، تا هر دو به كنارى از دريا رسيدند و با هم غرق شدند، خبر به موسى رسيد،
فرمود: او در رحمت خداست ولى چون عذاب نازل شود از كسى كه نزديك گنهكار است دفاعى
نشود![2]
[1] - در تفاسير و مصادر شيعه و سنى اين مطالب ذكر شده
است: تفسير كبير( فخر رازى): 30/ 243، ذيل آيه« و يطعمون الطعام على
حبه...»؛ مجمع البيان: 10/ 514؛ تفسير كشاف: 4/ 670؛ غاية المرام: 368؛
فرائد السمطين: 2/ 53؛ الدر المنثور: 6/ 299؛ تفسير قمى: 2/ 390؛ تفسير برهان: 10/
135؛ تفسير الميزان: 20/ 212.
[2] - كافى: 2/ 374، باب مجالسة أهل المعاصى، حديث 2.
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 54