نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 267
آن عالم ربانى گفت: من با شاگردم بارها اين
تخت را اصلاح كردهايم و اكنون قابل اصلاح نيست. آن مرحوم گفت: در هر صورت تدبيرى
براى اصلاح آن به كار بگير. پدرم گفت: تنها راه اصلاحش به اين است كه آن را به
نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشيد! سپس گفت: اى مرجع بزرگ! شما مىدانيد كه من
همه ساله خمس مالم را مىپردازم، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است؛ اگر خود
نمىخواهيد از مال خود تختى بسازيد به من اجازه دهيد با پول خودم دو تخت سالم و نو
براى شما بياورم.
آن عالم ربانى، محاسنش را نشان داد و گفت: جناب نجار! موى صورتم نشان
مىدهد كه مرگم نزديك است، دو تختى كه مىخواهى براى من بياورى و به من هديه كنى
عمر هر دو تخت از عمر من بيشتر است، ممكن است ساليان درازى در خانه من بماند، من
توان و طاقت پاسخ گويى به حق را در قيامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم، براى
اصلاح تخت كهنه خودم چه پيشنهادى دارى؟ پدرم گفت: راهى ندارد مگر آن كه چهار
پايهاش را با آجر و گل به هم ببندم. آن بزرگ مرد قانع گفت: همين كار را انجام
بده، تا به اندازه كمى كه از عمرم باقى است از آن استفاده كنم و نياز به نو كردن
تخت نداشته باشم.
[حرف كاف]
كدام دردمند را درمان نكردهام
ملا فتحالله كاشانى در تفسير «منهج الصادقين»، و آيت الله كلباسى در
كتاب «انيس الليل» نقل كردهاند: در زمان مالك دينار جوانى از زمره اهل معصيت و
طغيان از دنيا رفت؛ مردم به خاطر آلودگى او جنازهاش را تجهيز نكردند، بلكه در
مكان پستى و محل پر از زبالهاى انداختند و رفتند.
شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده
ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت:
نام کتاب : عبرتآموز نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 267