responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 145

جوان عابد و توجه به خطر گناه‌

امام باقر 7 مى‌فرمايند: زنى بدكاره با جوانانى از بنى اسراييل براى به فتنه انداختن آنان روبرو شد، بعضى از آنان گفتند: اگر فلان عابد او را ببيند از راه به در مى‌رود، زن بدكاره چون گفتار آنان را شنيد گفت: به خدا قسم به منزلم نمى‌روم مگر اينكه او را به فتنه اندازم، چون قسمتى از شب گذشت به در خانه عابد آمد و در زد، عابد در را باز نكرد، زن فرياد زد: مرا راه بده، عابد امتناع كرد، زن گفت: عده‌اى از جوانان بنى اسراييل مرا به كار زشت دعوت كرده‌اند، اگر مرا پناه ندهى كارم به رسوايى خواهد كشيد!

عابد وقتى سخن او را شنيد در را باز كرد، وقتى وارد خانه شد لباسش را بيرون آورد، عابد وقتى زيبايى او را ديد دچار وسوسه شد، دست بر بدن او گذاشت، سپس توجهى عميق به خود كرد، به جانب آتش زير ديگ رفت، دست بر آتش گذاشت، زن گفت: چه مى‌كنى؟ گفت: دستى كه به بدن نامحرم رسيده مى‌سوزانم، زن از خانه در آمد و به نزد مردم رفت، گفت: به داد صاحب اين خانه برسيد كه دست بر آتش گذاشته، آمدند و ديدند دستش سوخته‌[1].

جوان عاق شده و مادر

در «تفسير نيشابورى» آمده: در عصر پيامبر اسلام جوانى به مرز مرگ رسيد.

از حضرت ختمى مرتبت درخواست شد كه از آن جوان عيادت كند. حضرت به بالين او آمد، در حالى كه زبان جوان از شهادت به مراتب ايمان بسته بود! حضرت پرسيدند: آيا تارك نماز بوده؟ گفتند: نه. فرمود: از پرداخت زكات امتناع داشته؟ گفتند: نه. فرمود: عاق پدر بوده؟ گفتند: نه. فرمود: عاق مادر


[1] - قصص راوندى: 183، حديث 222؛ بحار الأنوار: 67/ 387، باب 59، حديث 52.

نام کتاب : عبرت‌آموز نویسنده : انصاريان، حسين    جلد : 1  صفحه : 145
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست