مورچه باشد نموده، و اگر شتر دو كوهان قصد
آن رودخانه را بكند به آن نمىتواند رسيد[1].
و نيز آن حضرت فرمودند كه: در گنجى كه خداى عزّ وجلّ در قصّه آن دو
پسر كه در مكالمه موسى و خضر فرموده اين بود: بسم اللَّه الرحمن الرحيم، عجب دارم
از كسى كه يقين به مرگ داشته باشد چون خوشحال مىشود! و عجب دارم از كسى كه يقين
به قضاى خدا دارد چون غمگين]m .b 78[ مىشود! و عجب دارم از كسى كه دنيا را و
انقلابات آن را با اهلش ديده چون تكيه بر آن مىكند[2]!
فصل [در بزرگى شأن يقين و درجات آن]
يقين آن است كه همه چيز را از مُسبّب الأسباب بداند و ملتفت به
واسطهها نشود، بلكه واسطهها را به تمام مسخّر خدا داند و از براى آنها حكمى قرار
ندهد. و بعد از آن اعتماد كند بر آنكه[3]
خداى عزّ وجلّ ضامن روزى[4] شده و
آنچه تقدير شده به او خواهد رسيد. و بعد از آن بر دل او غالب شود كه هركه به وزن
ذرّهاى خيرى بكند جزاى آن را خواهد ديد و هركه به وزن ذرّهاى شرّى بكند جزاى آن
را خواهد ديد. و بعد از آن معرفت داشته باشد به آنكه خداى عزّ وجلّ مطّلع است بر
وى در همه حالى[5] و مشاهده
مىكند چيزهاى بسيار پنهان را كه در خاطر او خطور كند تا آنكه در همه حال با خداى
عزّ وجلّ به ادب سلوك كند و اهتمام آن در آبادى باطن و پاكيزه كردن و زينت دادن آن
از براى آنكه محلّ نظر خداى عزّ وجلّ است كه حراست او را مىكند بيشتر باشد از
اهتمامى كه در زينت دادن[6] ظاهر[7] از براى ساير مردمان مىورزد.