نام کتاب : بر بال انديشه نویسنده : انصاريان، شيخ حسين جلد : 1 صفحه : 327
جمعاً مبلغ دويست تومان مخارج بنا و تعمير
دكانها و فراهم كردن اسباب كار شد، ولى بدبختانه هنوز مشغول كار نشده بودم كه يك
فراش حكومتى مانند اجل معلق حاضر شده مرا مانند دزدان، پيش حاكم برد!!
به محض اين كه فرمانده چشمش به من افتاد، با تغيّر تمام گفت:
چون ميرزا تقىخان اميركبير را در تهران گرفتهاند و مبلغ دويست
تومان نزد تو متعلق به دولت است، بايد بدون چون و چرا، تمام آن را پس بدهى! ولى
چون آن پول خرج بنايى و غيره شده بود، و من نيز از خود ثروت ديگرى نداشتم كه وجه
مزبور را ادا كنم، بالاجبار تمام هستى مرا حراج كرده كه مجموعاً صد و هفتاد تومان
بيشتر نشد، براى سى تومان ديگر آن نيز مرا سر بازار برده در انظار مردم چوب زدند
تا مردم ترحم كرده و آن سى تومان به مرور پرداخته شد!!
در نتيجه آن ضرب و شتمها و صدمات بدنى كه به من وارد شد، امروز
چشمهايم تقريباً نابينا شده و ديگر نمىتوانم به كارى مشغول باشم؛ از اينرو به
گدايى افتادم، در صورتى كه اگر امير را نگرفته بودند و من مشغول كار مىشدم امروز
يكى از بزرگترين ثروتمندان اين شهر بودم[1].
رشوهخوارى و خيانت
خوانندگان محترم! تمام برنامههايى را كه امير كبير در اصول عالى
كشوردارى و صنعت و كشاورزى و روابط با كشورهاى بزرگ، بر اساس عزت و عظمت ايران،
پياده كرده بود توسط عمال اجانب و غفلت حكام و شهوتپرستى فرمانداران و خواب سنگين
ملت بىسواد و ضعيف، به همين صورت از بين رفت.