كميل كه از اين قضيه اطلاع پيدا كرد با خود گفت من پير
سالخورده هستم و عمر من به پايان رسيده مناسب نيست براى دست پيدا نكردن بر من
شهريه و مقررى خويشاوندان من قطع بشود بهمين مناسبت خود را به بارگاه حجاج و بشخص
او معرفى كرد چون حجاج او را ديد گفت مىخواستم مأمورى گسيل كنم و ترا دستگير
نمايم اينك كه خود بقربانگاه آمدى.
كميل گفت: اى حجاج
دندانهاى خود را براى ريختن خون من تيز مىكنى، بناى خانه خود را بدين جهت منهدم
مساز سوگند بخدا از عمر من اندك مدتى كه مانند آخرين غبارى است كه از اندكى تاب
رسيدن به اوائل خود را ندارند بيش نمانده هر كار دلت مىخواهد انجام بده زيرا
وعدهگاه خدا نزديك و پس از قتل من حسابست و مولاى من على ع اطلاع داده كه تو
كشنده منى.
حجاج گفت اكنون حجت بر
تو تمام است كميل گفت در صورتى حجت بر من تمام خواهد شد كه قاضى تو باشى با آنكه
امر قضا بدست ديگرى است حجاج گفت آرى حجت بر او تمامست زيرا تو همقدم با آنها بودى
كه گردن عثمان را زدند.
اين پيشآمد نيز از
اخباريست كه سنيها از ثقات خود روايت كرده و خاصه نيز با آنها همكارى نموده و
مضمون آن از جمله معجزات و بيناتست.
فصل- 68 شهادت قنبر
گويند روزى حجاج گفت
دوست دارم مردى از ياران على را بدست آورده خونش را بريزم و بدين وسيله تقرب بخدا
پيدا كنم.
گفتند در ميان اصحاب على
ع هيچ يك باندازه قنبر بنده خاص او و بمصاحبت وى مفتخر نيامده.