پس پيغمبران، گذشته از اينكه پيام خودشان را به عقل مردم هم بهتر از
فلاسفه مىرسانند، كار بزرگترى دارند كه پيام را به دل برسانند، يعنى به سراسر
وجود كه ديگر چيزى باقى نمىماند. آنكه مريد يك پيغمبر مىشود يعنى به يك پيغمبر
ايمان مىآورد، سراسر وجودش وابسته به او مىشود.
داستان بوعلى و بهمنيار
اين داستان معروف را شنيدهايد بوعلى سينا در حواس و فكرش [قويتر از
حد معمول بود] چون آدم خارقالعادهاى بود. چشمش از ديگران شعاعش بيشتر بود، گوشش
خيلى تيزتر بود، فكرش خيلى قويتر بود. كم كم مردم درباره حس بوعلى، چشم بوعلى و
گوش بوعلى افسانهها نقل كردند كه مثلًا در اصفهان بود و صداى چكش مسگرهاى كاشان
را مىشنيد. البته اينها افسانه است، ولى افسانهها را معمولًا در زمينههايى
مىسازند كه شخص جنبه خارقالعادهاى داشته باشد. شاگردش بهمنيار به او مىگفت: تو
از آن آدمهايى هستى كه اگر ادعاى پيغمبرى كنى، مردم از تو مىپذيرند و از روى
خلوص نيت ايمان مىآورند. مىگفت: اين حرفها چيست؟ تو نمىفهمى. بهمنيار مىگفت:
خير، مطلب از همين قرار است. بوعلى مىخواست عملًا به او نشان بدهد.