نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 176
على بن ابى حمزه مىگويد: جوان با ما به
كوفه برگشت، چيزى براى او نماند مگر اينكه نسبت به آن به دستور حضرت صادق 7 عمل كرد.
او پيراهن بدنش را نيز در راه خدا داد، براى او پولى جمع كردم، لباسى
خريدم و خرجى مناسبى براى او فرستادم، چند ماهى نگذشت كه مريض شد، به عيادت او
رفتيم، رابطهى ما با او برقرار بود تا روزى به ديدنش رفتم، در حال احتضار بود،
ديدهاش را گشود و به من گفت: به خدا قسم امام صادق به عهدش وفا كرد، گفت و از
دنيا رفت. به كار دفن و مراسمش اقدام كرديم، پس از زمانى خدمت حضرت صادق رسيدم،
فرمودند: به خدا قسم عهد خود را نسبت به دوستت وفا كرديم، عرض كردم: فدايت شوم
راست گفتى، او به هنگام مرگش از عنايت شما خبر داد[1].
توبهاى اعجاب آور
اين فقير در ايام ولادت امام عصر (عج) براى تبليغ به بندرعباس، مركز
استان هرمزگان رفته بودم، شب جمعهى آخر مجلس بناى قرائت دعاى كميل بود.
من دعاى كميل را از حفظ در تاريكى مطلق مىخوانم و از اين نظر شركت
كنندگان حالى خاص دارند.
لحظاتى قبل از شروع كميل، جوانى در حدود بيست ساله كه او را تا آن
زمان نديده بودم نامهاى به دستم داد.
پس از كميل به خانه برگشتم، آن نامه را خواندم، برايم بسيار شگفت آور
بود، نوشته بود: اهل اين گونه مجالس نبودم، سال گذشته اوايل ظهر يكى از
[1] - كافى: 5/ 106، باب عمل السلطان و جوائزهم، حديث
4؛ بحار الأنوار: 47/ 382، باب 11، حديث 105.
نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 176