نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 142
حق تكبر نداشت، از نماز و روزه غافل نبود،
سبب توبهاش را چنين گفتهاند:
عاشق زنى بود ولى به او دست نمىيافت، گاه به گاه نزديك ديوار خانهى
آن زن مىرفت و در هوس او گريه مىكرد و ناله مىزد، شبى قافلهاى از آن ناحيه
مىگذشت، در ميان كاروان يكى قرآن مىخواند، اين آيه به گوش فضيل رسيد:
آيا براى آنان كه ايمان آوردهاند وقت آن نرسيده كه دلهايشان براى
ياد خدا خاشع شود؟
فضيل با شنيدن اين آيه از ديوار فرو افتاد و گفت: خداوندا! چرا وقت
آن شده و بلكه از وقت هم گذشته، سراسيمه و متحير، گريان و نالان، شرمسار و بيقرار،
روى به ويرانه نهاد. جماعتى از كاروانيان در ويرانه بودند، مىگفتند: بار كنيم و
برويم، يكى گفت الآن وقت رفتن نيست كه فضيل سر راه است، او راه را بر ما مىبندد و
اموالمان را به غارت مىبرد، فضيل فرياد زد كه اى كاروانيان! بشارت باد شما را كه
اين دزد خطرناك و اين راهزن آلوده توبه كرد!
او پس از توبه همه روز به دنبال صاحبان اموال غارت شده مىرفت و از
آنان حلاليت مىطلبيد[2]، او بعد
از مدتى از عارفان واقعى شد و به تربيت مردم برخاست و كلماتى حكيمانه از خود به
يادگار گذاشت.
سه مسلمان تائب
زمانى كه مسألهى جنگ تبوك پيش آمد، سه نفر از اصحاب پيامبر به نام
كعب بن مالك و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه، از همراه شدن با پيامبر و شركت در