شبى در شهر قم به نماز فقيه بزرگوار، عارف معارف، معلم اخلاق، مرحوم
حاج سيد رضا بهاء الدينى مشرف شدم.
پس از نماز به محضر آن عزيز عرضه داشتم: محتاج و نيازمند سخنان
گهربار شمايم، در پاسخ فرمود: هميشه به خداوند كريم چشم اميد داشته باش كه فيض او
دايمى است و احدى را از عنايتش محروم نمىكند، و به هر وسيله و بهانهاى زمينهى
هدايت و دستگيرى عباد را فراهم مىنمايد، آنگاه داستان شگفت انگيزى را از قول
حملهدارى از شهر اروميه كه سالى يك بار مسافر به مشهد مىبرد بدين صورت نقل كرد:
مسافرت با ماشين تازه آغاز شده بود؛ ماشين، مسافر و بارش را يكجا
سوار مىكرد، چرا كه ماشين به صورت ماشين بارى بود، در قسمت بار هم مسافران را
مىنشاندند و هم بار آنها را به صورت متراكم مىچيدند.
من نزديك به سى مسافر براى بردن به زيارت حضرت رضا 7
پذيرفته بودم و قرار بود اوايل هفتهى بعد به جانب مشهد حركت كنيم.
شب چهارشنبه حضرت رضا 7 را در خواب ديدم كه با محبتى خاص
به من فرمودند: در اين سفر ابراهيم جيب بر را همراه خود بياور. از خواب بيدار شدم
در حالى كه در تعجب بودم كه چرا از من خواسته شده چنين شخص فاسق و فاجرى را كه در
بين مردم بسيار بدنام است به مشهد ببرم، فكر كردم خوابى كه ديدهام صحيح نيست، شب
بعد همان خواب را بدون كم و زياد ديدم، ولى باز توجه به آن ننمودم، شب سوم در عالم
رؤيا حضرت رضا 7 را خشمگين
[1] - كشف الغمة: 2/ 194؛ بحار الأنوار: 47/ 145، باب
5، حديث 199.
نام کتاب : توبه آغوش رحمت نویسنده : انصاريان، حسين جلد : 1 صفحه : 129