اشكش جارى شد، ناله و فريادش بالا رفت، چون
بندهاى ذليل در برابر آن ذات يگانه قرار گرفت و به جاى سؤال و درخواست آرزوهاى
خود، به خالق جليلش مشغول و در آن حال غرق گرديد.
و اما اينكه در حال استكانت و فروتنى، دستها را بر دوش بگذارد، براى
اين است كه خود را همچون بنده جنايتكارى قرار دهد كه او را به طرف مولايش مىبرند،
در حالى كه بندههاى هواى نفس، او را محكم به هم بسته با زبان حالش اين گونه
مناجات مىكند: (پروردگار من!) اين دو دست من است كه به خاطر ظلم و جرأت بر تو، آن
دو را غل و زنجير كردم.
نكته
يكى از علما مىگفت: دعاكننده هنگام مدح و ثناى خداوند سبحان آن
اسمهايى كه با خواسته او مناسبت دارد را متذكر شود، مثلا اگر روزى مىخواهد، اين
اسامى را بر زبان جارى كند: «رزّاق، وهّاب، جواد، مغنى، منعم، مفضل، معطى، كريم،
واسع، مسبّب الاسباب، منّان، رازق مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ
حِسابٍ».
اگر خواستهاش آمرزش و توبه از گناهان است، اين اسامى را متذكر شود: