براستى آنان پيشى گيرندگان در خوبيها بودند
و ما را از روى اميد و بيم مىخواندند و در برابر ما خاشع و فروتن بودند.
امام صادق عليهالسلام از پدر بزرگوارش چنين نقل مىكند:
«هيچ بنده مؤمنى نيست، مگر اينكه در قلب او دو نور است: نور خوف (از
گناهش كه مبادا خداوند متعال او را كيفر دهد) و نور اميد (به رحمت، فضل و آمرزش
الهى كه اورا مىبخشد) كه اگر اين دو نور با هم سنجيده شود، هيچ يك بر ديگرى
زيادتى نكند»[1]
اگر بر قلب انسان، درد غفلت از مكر و عذاب خدا و غرور تكيه بر لطف
خدا غالب بود، در اينجاخوف، برتر و لازمتر است و اگر نااميدى از رحمت خدا بر قلب
او غالب بود، اميدوارى بهتر است. در رابطه با مؤمن متّقى كه ظاهر و باطن و آشكار و
نهان او ازاعمال ناپسند منزه است، بهتر آن است كه خوف و رجا در قلب او متساوى و
متعادل باشند.
اينكه مىبينيد، در بسيارى از مردم، اميدوارى به بخشش وعفو خداوندى بيش
از ترس از عذاب الهى است، به جهت كمى معرفت و مغرور شدن به لطف و عنايت خداست.
در حالى كه در مورد زندگى قبل از مرگ چنين كسانى، بهتر آن است كه
خوف، بيش از رجا باشد و در لحظات مرگ آنان، بهتر است رجا و خوش گمانى آنان بيش از
خوف باشد، چرا كه خوف، نقش شلاق را در وادار كردن به كار دارد، در حالى كه به
هنگام مرگ كار از كار گذشته و موقع عمل به اتمام رسيده است. پس در آنجا، ترس ديگر
كار بردى ندارد؛ زيرا رگهاى حيات بريده شده و زمان مرگِ وى فرا رسيده است. ولى در
چنين موقعيتى، رجا و اميد به خدا قلب را تقويت كرده، خدا را در نظرش دوست داشتنى
جلوه مىدهد، خدايى كه تمام اميد و آرزوى انسان به اوست.