عوّام
بن حوشب از پسر عمويش، مجمع، نقل مىكند: «به همراه مادرم نزد عايشه رفتيم. مادرم
از ايشان پرسيد:" تو چگونه در جنگ جمل چنان حادثهاى را به راه
انداختى؟"
عايشه
پاسخ داد:" تقدير الهى بود!"
سپس
مادرم درباره على از او پرسيد. گفت:" درباره محبوبترين شخص نزد پيغمبر از من
سؤال مىكنى؟ و از زوجى كه محبوبترين مردم نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله
بودند، سؤال مىكنى؟ من ديدم على، فاطمه، حسن و حسين را رسول اللّه زير يك پارچه
جمع كرد، سپس گفت: پروردگارا اين افراد خاندان و نزديكان خاص من هستند پس آلودگى
را از آنها دور گردان و آنها را پاك و پاكيزه گردان."
من
گفتم:" اى رسول خدا، آيا من از اهل تو هستم؟"
پيامبر
گفت:" كنار بايست كه تو بر خير هستى"».
دو
نكته درباره اين روايت:
نكته
1: نسائى درباره عايشه نقل مىكند: «استأذن أبو بكر على النبي صلّى اللّه عليه و
آله فسمع صوت عائشة عاليا و هي تقول:" و اللّه لقد علمت أنّ عليّا أحبّ إليك
من أبي!" فأهوى إليها أبو بكر ليلطمها و قال:" يا ابنة فلانة، أراك
ترفعين صوتك على رسول اللّه!" فأمسكه رسول اللّه و خرج أبو بكر مغضبا»[2].
«ابو
بكر از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اجازه داخل شدن گرفت، آنگاه شنيد كه عايشه
با صدايى