[1] (1) حسين عليه السّلام
به وسيله غلامى به نام سليمان نامهاى خطاب به سران دستههاى پنجگانه و اشراف
[بصره يعنى] مالك بن مسمع بكرى و أحنف بن قيس و منذر بن جارود و مسعود بن عمرو و
قيس بن هيثم و عمرو بن عبيد الله بن معمر نوشت:
[خداوند محمد صلّى اللّه
عليه و آله و سلّم را بر خلقش برگزيده، و او را با نبوتش بزرگ داشت و براى رسالت
خويش برگزيد، آنگاه نزد خويش برد و [پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم] هم
بندگانش را اندرز داده و با آنان خالص بوده، و رسالت خويش را ايفاء نموده است،
درود خدا بر او و خاندانش باد، ما اهل بيت و نزديكان و اوصياء و وارثينش بوده، و
براى رسيدن به مقامش از ساير مردم شايستهتر بودهايم، ليك قوم ما آن را بخود
اختصاص دادهاند و ما هم رضايت داديم و نخواستيم تفرقه و جدايى پديد آيد و صلح و
سازش و سلامت و عافيت را ترجيح دادهايم، اما همواره مىدانستيم كه ما نسبت به
كسانى كه متولى آن حق شدهاند به آن سزاوارتريم، حال فرستادهام را با اين نوشتار
به سويتان فرستادهام، شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم مىخوانم، چرا كه سنّت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنويد و
فرمانم را اطاعت كنيد شما را به راه راست هدايت خواهم كرد. و السلام عليكم و رحمة
الله] همه اشرافى كه اين نامه را خواندند، مطلب را كتمان كردند، مگر منذر بن
جارود، او به زعم خودش، ترسيد [فرستاده حسين عليه السّلام، سليمان] جاسوسى از
ناحيه عبيد الله [ابن زياد] باشد، لذا فرستاده [حسين عليه السّلام] را در شبى كه
ابن زياد مىخواست صبحگاهش به كوفه برود نزد عبيد الله آورد و او را وادار كرد تا
نامهاش را پيش عبيد الله بخواند، و عبيد الله هم فرستاده [حسين عليه السّلام را]
گردن زد![2]
[1] أبى مخنف از صقعب بن زهير از أبى عثمان نهدى
نقل مىكند.