آنگاه در حالى كه شمشيرش به زير آويخته شده بود قدم زنان به
سوى [دشمن] رفت.[1] ربيع بن
تميم [همدانى] گفت: وقتى ديدم [عابس] در حال آمدن است او را شناختم گفتم: اى
مردم! اين شير سياه است، اين پسر أبى شبيب است، كسى از شما تنها با او مبارزه
نكند! [عابس] پيوسته فرياد مىزد؟! آيا كسى نيست تا با هم، تن به تن بجنگيم؟! عمر
بن سعد گفت: او را با سنگ باران به زانو درآوريد! از اين رو از هر سو به سويش سنگ
پرتاب كردند! [عابس] وقتى اين صحنه را ديد، زره و كلاهخودش را انداخت [و تنها با
پيراهن] به طرف مردم [كوفه] حمله برد، [راوى گويد] و الله ديدم بيش از دويست تن
از [دشمنان] را به عقب مىراند.
سپس آنها از هر طرف سراغ
او آمدند و عابس كشته شد.[2] [رحمت خدا
بر او باد.]
شهادت يزيد بن زياد
أبى شعثاء كندى
(1) يزيد بن زياد بن
مهاصر- يا ابو شعثاء كندى- از كسانى بود كه همراه عمر بن سعد به جنگ با حسين [عليه
السّلام] آمده بود، ولى وقتى [عبيد الله بن زياد و اطرافيانش] پيشنهادهاى حسين
[عليه السّلام] [را براى جلوگيرى از جنگ] نپذيرفتند به [حسين عليه السّلام]
پيوست و در كنار او به نبرد پرداخت، رجزى كه او آن روز مىخواند [اين بود:] من
يزيدم، پدرم مهاصر است، از شيرى كه در بيشه خفته است دليرترم، [يعنى از فرط
نيرومندى به اطرافم بىاعتنايم.] پروردگارا من ياور حسينم، عمر بن سعد را ترك گفته
به سوى حسين هجرت نمودهام! او تيرانداز بود. از اين رو پيش روى حسين [عليه
السّلام] روى زانوهايش نشست و يكصد عدد تير پرتاب كرد، كه تنها پنج عدد از آنها
سقوط كرد، هر تيرى كه مىافكند مىگفت: من پسر بهدلة،
[1] تاريخ طبرى، 5/ 443 و 444، ادامه خبر محمد بن
قيس و شيخ مفيد تنها سلام دادن شوذب به امام عليه السّلام و شهادتش را با اندكى
تفاوت دو عبارات ذكر كرده است، رك، ارشاد، 2/ 105.
[2] تاريخ طبرى، 5/ 444، به نقل از أبى مخنف از نمير
بن وعله از مردى از بنى عبد به نام ربيع بن تميم كه خود شاهد وقايع روز عاشورا
بوده است.