آن دو به بررسى پرداختند
ولى بر كسى توافق نكردند، عمرو خلافت را براى معاويه مىخواست و (ابو موسى) مخالفت
مىكرد، سپس براى پسر خود مىخواست و (ابو موسى) مخالف بود، از اين سو ابو موسى
خلافت را براى عبد اللّه بن عمر مىخواست و عمرو مخالف بود. آنگاه (عمرو) گفت: اى
ابو موسى، به من بگو رأى (نهايى) تو چيست؟ گفت: رأى من آن است كه اين هر دو مرد،
على و معاويه را خلع كنيم و سپس كار تعيين خليفه را به شورايى از مسلمانان
واگذاريم كه هر كس را خواهند و خوش دارند براى خود برگزينند. عمرو به او گفت: رأى
درست همين است كه نظر توست. و سپس گفت: اى ابو موسى، عراقيان بيش از شاميان به تو
اعتماد ندارند، زيرا تو در قتل عثمان متأثّر و خشمگين شده و با دو دستگى و
پراكندگى نيز مخالف و دشمنى، تو حال معاويه را در قريش و شرف او را در دودمان عبد
مناف مىدانى، وى پسر هند و پسر ابى سفيان است، اينك نظرت چيست؟ گفت: خير است، اما
اعتماد شاميان به من چگونه باشد كه من همراه على بر آنان در آمدم؟ اما خشم من بر
قتل عثمان، اگر من در آنجا حضور مىداشتم بىگمان به وى يارى مىدادم. اما اينكه
فتنهها را خوش ندارم از آن روست كه خدا فتنهها را زشت شمرده است. اما (در باره)
معاويه (بايد بگويم) او شريفتر از على نيست.
ابو موسى عمرو را از
خود دور مىكند
ابو موسى با اين سخنان
او را از خود دور كرد، و عمرو اندوهگين بازگشت. عمرو را پسر عموى نوجوانى همراه
بود كه چنين سرود:
______________________________
«اغتزاه»
به معنى «قصده- آهنگ آن داشت» آمده و صحيح است. و در اللسان نيز (19: 359) آمده كه
ابن الاعرابى سروده است:^ قد يغتزى الهجران بالتجرم^