آيا هماورد من كس باشد؟
از آن سو معاويه حجل را بخواند و بدو گفت: به نبرد اين مرد برو. آن هر دو تن كه به
كار خود و فنون جنگ آشنا بودند به يك ديگر آويختند. نخست پير بر جوان ضربت نيزهاى
وارد آورد و جوان به ضربت متقابلى پاسخش داد و سپس به ذكر نام و نسب خويش پرداخت[1]، و معلوم
شد كه پسر هماورد خويش است[2]، پس هر دو
از اسب به زير آمدند و يك ديگر را در آغوش كشيدند و گريستند، آنگاه پدر به پسر
گفت: اى أثال به دنيا گراى، و پسر پاسخش داد: اى پدر تو به آخرت گراى، به خدا، اى
پدر اگر به فرض، در ذهن من خلجانى پيدا مىشد كه به شاميان بگرايم بر تو واجب بود
كه خود به صرافت طبع مرا از (چنان گرايش به باطل و) اجراى آن فكر باز مىداشتى،
اما اينك خلاف آن مىكنى، و بد مىكنى، من به على و مؤمنان صالح چه بگويم؟! تو بر
گزينش خويش بمان و من نيز بر عقيده خود مىپايم.
حجل نزد شاميان بازگشت و
اثال به جانب عراقيان باز آمد، و هر يك ياران خويش را از ماجرا آگاه كردند. و حجل
در اين باره سرود:
شعر حجل در اين زمينه
أنّ حجل بن عامر و اثالا
اصبحا يضربان فى الامثال ...
به راستى، حجل بن عامر و
اثال را ماجرايى گذشت كه بايد بدان داستان زنند[3].
أثال، شهسوار زرهپوش،
در ميان گرد و غبار آوردگاه خواستار هماوردى شد.
(او) غير از ديگر عراقيان
بود و به نرّه شيرى مىمانست كه بر پشت هيون بلند دمى بر نشسته است.
[1] متن« انتمى ...» و در شنهج[ و انتسبا و هر دو
نام و نسب خود را باز گفتند].
[2] آغاز اين ماجرا كه جنگ پدر و پسرى با يك ديگر
است به داستان رستم و سهراب مىماند.- م.
[3] يعنى بين من و پسرم ماجرايى گذشت كه بايد آن
را به داستانها باز گويند.- م.