همين سوگوارى است كه اندوه بزرگم را اندكى مىزدايد، به راستى
كه بر ابن عفّان، بزرگ جنايتى رفت.
دلم[1]، چنان كه بايد به تمامى
بدين سوگوارى قانع نيست مگر آنكه در راه خونخواهى او طعن نيزه و ضربت شمشير را نيز
به كار گيرم.
همان كه هماره دل بدو
بستهام مرا نگهبان كافى و بسنده است.
پس اشتر بدو حمله كرد و
به نيزهاش بزد و كار بالا گرفت، و برترى با اشتر بود و سپس دو سپاه به جاى خود
بازگشتند و معاويه از اين ماجرا سخت اندوهگين شد.
شكست عبد الرحمن بن
خالد از عدىّ بن حاتم
روز پنجم عبد الرحمن بن
خالد آماده كارزار شد، معاويه اميدوار بود كه او بيش از ديگران وى را كامروا كند،
از اين رو با سواران و اسلحه بسيار به او نيرو بخشيد كه وى را چون پسر خويش
مىشمرد. از آن سو عدىّ بن حاتم همراه مذحجيان و قضاعيان به مقابلهاش آمد، پس عبد
الرحمن به پيشاپيش سواران در آمد و مىگفت:
قل لعدىّ ذهب الوعيد
انا بن سيف اللّه لا مزيد ...
به عدى بر گوى كه زمان
تهديد (تو سپرى شده) كه من پسر «شمشير خدا» هستم و همين بس.
من پسر خالدم كه وليد او
را شرف پدرى فزود، آنكو در ميانه شما يگانه دوران بود[2].
طعم جنگ را چشيديد، پس
بيشتر و بيشتر اين شرنگ را بچشيد كه ما و شما را، از امروز تا آنگه كه به راه آييد،
از جنگ گزيرى نيست.
سپس هجوم آورد و مردم را
به زير ضربات نيزه گرفت، عدىّ بن حاتم آهنگ او كرد [و نيزهاش را به سوى او نشانه
گرفت] و مىگفت: