چون روز پنجشنبه نهم صفر
رسيد، معاويه براى مردم خطبهاى خواند و ايشان را بر انگيخت و چنين گفت:
«اينك كارى بزرگ، چنين
كه به عيان مىبينيد رخ داده و اكنون آنچه به شما رسيد، رسيده است. به خواست خدا
چون آهنگ تاختن بر آنان كرديد، زرهپوشان را جلو داريد و بىزرهان را در عقب
گماريد و سواران را پهلو به پهلوى هم نظام دهيد و چون قيچى باشيد[1]، و ساعتى
سرهاى خود را به ما عاريه دهيد (و سر ببازيد) كه به راستى، خواه او (على) ظالم
باشد يا مظلوم، بهر تقدير حق به نقطه عطف خود رسيده و مردم در صدد آمادهباشى
ديگرند».
[خطبهاى ديگر از
معاويه]
نصر، از عمر كه گفت:
مردى از جابر، از گفته شعبى مرا حديث كرد كه گفت:
معاويه پيش از پيكار
اصلى و بزرگ در صفّين به ايراد خطبه پرداخت و گفت:
«سپاس خدايى را كه در
كمال نزديكى و پايينى بر فراز است و در كمال برفرازى نزديك و پايين (و دمساز)، و
برون است و درون است و مقامش از هر ديدگاهى فزون، از آغاز و پايان و به آشكار و
نهان قضا مىراند و مىبرد و تقدير مىنهد و مىآمرزد و آنچه خواهد مىكند، چون
اراده كارى كند آن را بگذراند و اگر همت بر كارى بندد همچنان كه مشيّت اوست قضا
راند، هيچكس را در پادشاهى او فرمانى نباشد و بدانچه كند به پرسش نگيرندش، اما ديگران
همه به پرسش گرفته شوند. و سپاس از آن خدايى كه پروردگار جهانيان است بدانچه خوش
داريم يا ناخوشايند شماريم. سپس، قضاى الاهى چنان رفت كه دست تقدير ما را بدين
پاره زمين كشاند[2] و ما را در
اينجا با مردم عراق روياروى داشت، و ما
[1] متن« كقصّ الشّارب چون قيچى شارب زن» و مراد
اين است كه از تيزى و برندگى و صف شكافى چنان قيچى باشيد، يا چون قيچى از دو جانب
به هم بر آييد و به اصطلاح نظامى امروز حمله گازانبرى كنيد.- م.
[2] متن از روى شنهج( 1: 497)« قضى اللّه أن
ساقتنا المقادير» و در اصل[ ... و ساقتنا].