چون محرّم سپرى شد و ماه
صفر فرا رسيد، و اين به سال سى و هفتم بود، على چند تن از ياران خود را فرستاد تا
نزديك لشكرگاه معاويه، بدانجا كه صدايشان شنيده شود بروند. چون بدانجا رسيدند مرثد
بن حارث جشمى هنگام غروب آفتاب به بالايى ايستاد و ندا در داد: اى مردم شام، امير
مؤمنان على بن ابى طالب و اصحاب پيامبر خدا صلى اللّه عليه و سلّم به شما
مىگويند: ما نه از آن رو كه در كار شما شك و ترديدى كرديم و نه به خاطر ارفاق به
شما، دست از جنگ كشيده بوديم، بلكه بدان سبب از جنگ خوددارى كرديم كه ماه محرّم
بگذرد، و اينك سپرى شد، و اكنون ما همچنان گناه پيمانشكنى و نافرمانى را بر گردن
شما مىدانيم[1]، و به راستى
خداوند خائنان را دوست نمىدارد.
راوى گفت:
ولولهاى در مردم افتاد
و جلوى يك ديگر را مىگرفتند و بر فرماندهان خود شوريدند.