مىخواندند منزلگاه گرفت [در آنجا] راهبى از دير خويش پايين
آمد و به على گفت: نزد ما نوشتهاى است كه از پدران خود به ميراث بردهايم و آن را
[ياران حواريّون] عيسى بن مريم نوشتهاند، به تو عرضه مىدارم. على گفت: بسيار
خوب، چه نوشته است؟ راهب گفت:
داستان راهب بليخ
«بسم اللّه الرّحمن
الرّحيم. به نام خداوند بخشنده مهربان كه قضايش را چنين راند و بر (لوح) مسطور
چنين رقم زد كه در ميان مردمى ناخوانده درس، پيامبرى از خودشان بر مىانگيزد كه
كتاب و حكمت را بديشان مىآموزد و آنان را به راه خدا رهنمون آيد، (پيامبرى) كه
درشتى نمىكند، و در بازارها عربده نمىكشد (و غوغا نمىكند)، و بدى را به بدى
پاداش نمىدهد، ولى (در عوض)[1] مىبخشايد و
در مىگذرد. امّت او خداوند را بر هر پشتهاى ستايشگرند، و در هر فراز و نشيبى
مىستايند، زبانشان به تهليل[2] و تكبير[3] و [تسبيح]
رام و هموار است. خداوند او را بر هر چه آهنگش كند يارى دهد، و چون خدايش بميراند
امّتش اختلاف كنند و سپس به اتحاد باز آيند، و چندان كه خدا خواهد بر آن (همبستگى)
بمانند تا (به حشر) پراكنده شوند، پس مردى از امّت او بر ساحل اين آب (رود فرات)
بگذرد، امر به معروف و نهى از منكر مىكند، داورى به حق مىراند و در حكمرانى رشوه
نمىستاند[4]. دنيا به
ديده او از (مشتى) خاكستر (در معرض تندباد) به روزى طوفانزاى، پستتر و ناچيزتر
است، و مرگ براى او از نوشيدن آب به گاه تشنگى شديد[5] آسانتر و گواراتر، در نهان از خدا
مىترسد و در عيان خيرخواه اوست، در راه خدا از
[1] متن« و لكن يعفو» و در شنهج( 1: 289)[ بل يعفو
و يصفح].