نام کتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني نویسنده : آژير، حميد رضا جلد : 1 صفحه : 445
تو آمين گويم، و من دعا كنم و تو آمين گويى. او گفت: چه دعايى
به درگاه خدا كنيم؟
ابراهيم عليه السّلام
فرمود: براى مؤمنان گناهكار دعا كنيم. او گفت: نه، ابراهيم عليه السّلام فرمود:
چرا؟
او گفت: زيرا من سه سال
است كه دعايى به درگاه خداوند كردهام و تاكنون هنوز اجابت نشده است، و من از
خداوند متعال شرم دارم كه به درگاهش دعا كنم تا وقتى كه بدانم دعاى مرا اجابت
فرموده.
ابراهيم عليه السّلام
پرسيد: چه دعايى كردهاى؟ او گفت: روزى من در همين جا نماز مىخواندم كه پسر
خوشمنظرى را ديدم كه نور از پيشانيش پرتو افشان بود و گيسوانى داشت كه بر پشت سرش
ريخته بود و رمهاى گاو در جلوى خود داشت كه گويى بدانها روغن ماليده بودند، و
گلهاى گوسفند هم با خود مىراند كه گويى پوستشان از گوشت و پيه انباشته بود. من
از وضع آن جوان در شگفت شدم و از او پرسيدم: اى پسرك! اين گاو و گوسفندها از كيست؟
در پاسخ گفت: از ابراهيم است. بدو گفتم: تو كيستى؟ گفت: من اسماعيل، فرزند ابراهيم
خليل الرحمن هستم. من آن روز به درگاه خداوند عزّ و جلّ دعا كردم و از او خواستم
كه خليل خود را به من بنماياند. ابراهيم عليه السّلام فرمود: منم ابراهيم خليل
الرحمن، و آن پسر فرزند من بوده است. آن مرد در اين هنگام گفت: ستايش از آن خدايى
است كه دعاى مرا اجابت كرد. او سپس برخاست و دو گونه ابراهيم را بوسه زد و او را
در آغوش گرفت و گفت: اينك برخيز و دعا كن تا من بر دعاى تو آمين گويم.
ابراهيم عليه السّلام
براى مردان و زنان با ايمان و گنهكار از همان روز به درگاه خدا دعا كرد تا خدا
آنها را بيامرزد و از آنها خشنود گردد و آن مرد نيز به دعاى ابراهيم آمين گفت.
امام باقر عليه السّلام [در پى اين حديث] فرمود: و دعاى ابراهيم عليه السّلام به
مؤمنان گنهكار از شيعيان ما تا روز قيامت خواهد رسيد.
شيوه امام سجّاد عليه
السّلام هنگام قرائت آيه 18 سوره نحل
[592] على بن محمّد در
حديث مرفوعى از حضرت على بن الحسين عليه السّلام روايت مىكند
نام کتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني نویسنده : آژير، حميد رضا جلد : 1 صفحه : 445