نام کتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني نویسنده : آژير، حميد رضا جلد : 1 صفحه : 436
و از آن توبه نمودهام، و هر گاه آن گناه را به خاطر مىآورم
به نماز خواندن، توانمند مىشوم. مرد عابد گفت: آن گناه را به من هم بگو تا مرتكب
آن گردم و در پى آن توبه كنم و در نتيجه برخواندن نماز توانمند شوم. شيطانك بدو
گفت: به شهر برو و سراغ فلان روسپى را بگير و دو درهم به او بده و با او درآويز و
كام خود برگير. عابد گفت: دو درهم را از كجا به دست آورم؟ من با درهم آشنايى
ندارم. شيطان از زير پاى خود دو درهم بيرون آورد و به او داد. عابد برخاست و با
همان جامه و لباس خود كه در آن عبادت مىكرد وارد شهر شد و از خانه آن زن جويا شد.
مردم او را به خانه آن زن راهنمايى كردند و گمان بردند براى پند دادن به آن زن
آمده است. عابد به كنار آن زن رفت و دو درهم را پيش او انداخت و گفت: برخيز. زن
برخاست و به درون اتاق خود رفت و به مرد عابد گفت: داخل شو.
عابد به اندرون رفت. آن
زن به او گفت: اى مرد! تو با شكل و شمايلى به خانه من آمدهاى كه معمولا كسى با
اين وضع نزد من نمىآيد. شرح حال خود را براى من بگو. عابد سرگذشت خود را براى آن
زن بازگفت. زن گفت: اى بنده خدا! ترك گناه آسانتر از توبه كردن است و چنان نيست كه
هر كه توبه كند توبهاش پذيرفته افتد، به نظر مىرسد كه آن كس شيطان بوده كه در نظر
تو تجسّم يافته است، اكنون بازگرد كه ديگر كسى را نخواهى ديد. عابد بازگشت و آن زن
همان شب خرقه تهى كرد، و چون صبح شد ديدند بر در خانهاش نوشته شده: بر سر جنازه
فلان زن حاضر شويد كه او از اهل بهشت است. مردم همه در ترديد فرو رفتند و به خاطر
همان دو دلى كه در كار او يافته بودند تا سه روز جنازهاش را به خاك نسپردند. خداى
عزّ و جلّ به پيامبر آن زمان (كه جز موسى بن عمران كسى ديگر را سراغ ندارم) وحى
فرمود: بر سر جنازه فلان زن برو و بر آن نماز بخوان و به مردم بگو: بر او نماز
گزارند كه من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم، چون فلان بنده مرا از گناه
كردن باز داشت.
داستان مرد عابد و گدا
[585] ابو حمزه از امام
باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: در ميان بنى اسرائيل مرد عابدى
نام کتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني نویسنده : آژير، حميد رضا جلد : 1 صفحه : 436