responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 385

چه سخت است بر من آنچه از اين امّت‌[1] بعد از پيامبرشان از اختلاف و اطاعت از رهبران ضلالت و دعوت‌كنندگان به آتش ديده‌ام.

خمس و ذوى القربى‌

فرمود: اگر ندهم سهم ذوى القربى‌[2] را مگر به كسانى كه خداوند دستور به اعطاء آنان داده است، آنان كه خداوند مى‌فرمايد: إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‌[3]، «اگر به خداوند و به آنچه در روز فرقان، روزى كه دو گروه با يك ديگر ملاقات مى‌كنند ايمان آورده‌ايد ...». ما هستيم كه خداوند از فاميل پيامبر و يتيمان و مساكين و در راه ماندگان قصد كرده است. همه اينان فقط بايد از ما باشند، زيرا خداوند براى ما از صدقه نصيبى قرار نداده و خداوند پيامبرش را و ما را بالاتر از آن دانسته است كه كثافات‌[4] دست مردم را به ما بخوراند[5].


[1]« د»: گذشته از آنچه از اين امت ....

[2]« ب»: از آن هم مهمتر سهم ذوى القربى است ....

[3] سوره انفال: آيه 41.

[4] كنايه از اينكه زكات در واقع باعث طهارت مال است و نوعى اخراج كثافات آن بحساب مى‌آيد.

[5] در روضه كافى: ص 58 همين حديث را با اضافات مهمّى بنقل از سليم آورده است عين عبارات آن را كه از حدود پاورقى 8 اين حديث تا آخر است ذيلا مى‌آوريم و سپس به توضيح بعضى موارد آن مى‌پردازيم. عبارت روضه كافى چنين است:

« ... و قضاوتهاى ظالمانه‌اى كه شده برگردانم، و زنهايى را كه بناحق در اختيار مردانى هستند از سلطه آنان خارج كنم و به شوهران حقيقى آنها بازگردانم و احكام مربوط به تجاوز ناموسى را در باره آنان اجرا كنم، و فرزندان بنى تغلب را اسير كنم، و آنچه از زمين خيبر تقسيم شده برگردانم. دفاتر عطايا را از بين ببرم و همچنان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به تساوى عطا مى‌كرد عطا كنم و آن را ثروت بين اغنيا قرار ندهم، و مساحت را كنار بگذارم، و ازدواجها را يكسان قرار دهم، و در خمس پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آنچنان كه خدا نازل كرده و واجب نموده عمل نمايم، و مسجد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را به صورتى كه قبلا بود بازگردانم و درهايى كه در آن باز شده مسدود كنم و درهايى كه بسته شده باز كنم، و مسح بر روى پوشش پا را حرام كنم، و براى نوشيدن نبيذ حدّ بزنم. دستور به حلال بودن دو متعه( حج تمتع و متعه زنان) بدهم، و دستور دهم بر جنازه‌ها پنج تكبير بگويند، و مردم را وادار به بلند گفتن« بسم اللَّه الرحمن الرحيم» نمايم، و خارج كنم كسانى را كه همراه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله داخل مسجد او شده‌اند از كسانى كه آن حضرت ايشان را خارج كرده بود، و داخل كنم كسانى را كه بعد از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اخراج شدند از كسانى كه آن حضرت ايشان را داخل كرده بود. مردم را به حكم قرآن و بر طلاق طبق سنت وادار نمايم، و صدقات را به انواع آن و با حفظ حدود آن اخذ نمايم، و وضو و غسل و نماز را به وقتها و احكام و جاهاى واقعى آن برگردانم. و اهل نجران را به منطقه خودشان بازگردانم، اسيرانى از فارس و ملل ديگر را طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش صلى اللَّه عليه و آله به شهرشان بازگردانم، اگر اين كارها را انجام دهم مردم از اطراف من پراكنده مى‌شوند.

بخدا قسم به مردم دستور دادم تا در ماه رمضان جز نماز واجب را به جماعت نخوانند و اينكه نمازهاى مستحبى را به جماعت خواندن بدعت است، اينجا بود كه بعضى از اهل لشكر من كه همراه من مى‌جنگيدند هم صدا فرياد بر آوردند كه« اى اهل اسلام، سنّت عمر تغيير يافت! ما را از نماز مستحبى در ماه رمضان منع مى‌كند»! بطورى كه ترسيدم در گوشه‌اى از لشكرگاهم شورش كنند.

من چه كشيده‌ام از اين امّت، از تفرقه و اطاعت ايشان از رهبران گمراهى و دعوت‌كنندگان به آتش! اگر از سهم ذوى القربى عطا مى‌كردم كه خداوند مى‌فرمايد: إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ‌، بخدا قسم ما هستيم كه خداوند از ذى القربى قصد كرده و ما را همراه نام خود و پيامبرش آورده و فرموده: فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ‌- كه اين آيه فقط در باره ما است- كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌- يعنى در مورد ظلم به آل محمد عليهم السّلام- إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ‌، يعنى نسبت به كسانى كه به آنان ظلم كنند عذاب خداوند شديد است، و اين بخاطر رحمت خداوند نسبت به ما است و بى‌نيازى‌اى است كه خداوند ما را به آن مستغنى فرموده و پيامبرش هم سفارش نموده است و در صدقه براى ما نصيبى قرار نداده است. خداوند پيامبرش را و ما اهل بيت را بالاتر از آن دانسته است كه كثافات مردم را به ما بخوراند. مردم خدا و پيامبرش را تكذيب كردند و كتاب خداوند را كه گوياى حق ما است انكار نمودند و نصيبى كه خداوند براى ما واجب كرده بود از ما منع نمودند. اهل بيت هيچ پيامبرى از امتشان مثل آنچه ما بعد از پيامبرمان ديديم نديدند. خداوند بر عليه آنان كه بر ما ظلم كردند كمك مى‌كند و لا حول و لا قوة الا باللَّه العلى العظيم».

تا اينجا عبارات« روضه كافى» پايان يافت. اكنون در مورد بدعتهاى ذكر شده توضيحاتى ذكر مى‌گردد:

« مساحت را كنار بگذارم»، در بحار: ج 8 قديم ص 284 روايت كرده كه عمر ماليات سرزمين« سواد» را چنين قرار داد كه مساحت زمين آن را حساب كند، و بر هر جريبى از درختان خرما ده درهم و بر درختان انگور هشت درهم و بر هر جريب از درختان ديگر شش درهم، و بر گندم چهار درهم و بر جو دو درهم ماليات قرار دهند.

جنبه بدعت اين است كه حكم سرزمينهايى كه با جنگ از كفّار گرفته مى‌شود اين است كه خمس آن را به اهل خمس بدهند و بقيه آن براى همه مسلمين است.

« ازدواجها را يكسان قرار دهم» اشاره به بدعت عمر است كه گفت: عرب حق دارند با زنان عجم ازدواج كنند ولى مردان عجم حق ندارند با زنان عرب ازدواج كنند. به حديث 23 همين كتاب مراجعه شود.

« مسح بر روى پوشش پا را حرام كنم»، در بحار: ج 8 قديم ص 287 از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: عمر صحابه را كه على عليه السّلام هم در ميان آنان بود جمع كرد و گفت: در باره مسح بر روى پوشش پا چه مى‌گوئيد؟ مغيرة بن شعبه گفت: پيامبر را ديدم كه بر آن مسح مى‌كرد. امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: قبل از نزول سوره مائده ديدى يا بعد از آن؟ مغيره گفت: نمى‌دانم. حضرت فرمود: حكم قرآن بر آنچه ديده‌اى مقدّم است، سوره مائده دو يا سه ماه قبل از رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نازل شده است.

« براى نوشيدن نبيذ حد بزنم»، منظور از نبيذ شرابى است كه از خرما يا كشمش تهيه مى‌شود و مقدارى آب به آن اضافه مى‌كنند و آن را به حال خود مى‌گذارند تا تبديل به شراب شود. در الغدير: ج 6 ص 257 روايت كرده كه عمر نبيذ غليظ مى‌نوشيد و مى‌گفت:« ما اين شراب شديد را مى‌نوشيم تا از اذيت گوشت شتر در شكم خود راحت باشيم!! هر كس در باره حلال بودن نبيذ شك دارد آن را با آب مخلوط كند»!!!« بر جنازه‌ها پنج تكبير بگويند»، در بحار: ج 8 قديم ص 287 روايت كرده كه عمر مردم را جمع كرد و در باره تعداد تكبير در نماز بر جنازه‌ها مشورت كرد! مردم گفتند: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هفت و پنج و چهار تكبير گفته است. عمر حكم كرد چهار تكبير بگويند!!« مردم را وادار به بلند گفتن بسم اللَّه الرحمن الرحيم نمايم»، اشاره به بدعت عمر است كه« بسم اللَّه الرحمن الرحيم» را از اول سوره‌هاى قرآن اسقاط كرد و در نماز لزوم قرائت آن را برداشت ...

« مردم را بر طلاق سنّت وادار نمايم»، در بحار: ج 8 قديم ص 287 روايت كرده كه سه طلاق در يك مجلس، در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و نيز ابو بكر و دو سال از حكومت عمر، يك طلاق حساب مى‌شد. عمر گفت:

مردم در مسأله‌اى كه در آن وسعت داشتند عجله كردند، چطور است كه آن را براى مردم بپذيريم. و بعد سه طلاق در يك مجلس را سه طلاق حساب كرد.

« وضو و غسل و نماز را به وقتها و احكام و جاهاى واقعى آن برگردانم» اشاره به بدعتهايى است كه در اين سه عمل قرار داده شد مثلا در وضوء مسح بر روى پاپوش و دست كشيدن به تمام سر و گوشها بجاى مسح سر، و شستن پا بجاى مسح آن، و در غسل ترك تيمّم و اسقاط نماز براى كسى كه آب نيابد، و در نماز قرار دادن دست راست روى چپ و اسقاط بسم اللَّه و گفتن« آمين» بعد از حمد و تأخير نماز صبح تا غروب ستارگان و تأخير نماز مغرب تا طلوع ستارگان و غير اينها.

« اهل نجران را به منطقه خودشان برگردانم»، طبرى در وقايع سال بيستم هجرت روايت كرده كه عمر در آن سال يهوديان نجران را به كوفه منتقل كرد.

نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 385
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست