نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 351
گفت: آيا در دينمان متحمّل ذلّت شويم[1]؟! پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
فرمود: «از اطراف من پراكنده شويد[2]، آيا
مىخواهيد پيمان خود را بشكنم؟ من به آنچه با آنها نوشتهام وفا خواهم كرد. اى
سهيل دست ابو جندل را بگير».
سهيل هم او را گرفت و با
غل آهنين محكم بست. ولى خداوند عاقبت كار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را خير و
درستى و هدايت و عزت و فضيلت قرار داد.
اعتراض و انكار عمر در
غدير خم
عمر بود كه در روز غدير
خم وقتى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مرا براى ولايت نصب كرد[3]، او و رفيقش (ابو بكر) با هم گفتگو
كردند. او گفت: «در اينكه كار پسر عمويش را بالا ببرد هيچ كوتاهى نمىكند». و
ديگرى گفت: «در اينكه بازوى پسر عمويش را بلند كند هيچ كوتاهى نمىكند».
همچنين در حالى كه من
منصوب شده بودم به رفيقش (ابو بكر) گفت: «اين واقعا كرامت و بزرگى است». رفيقش با
تندى به او نگاه كرد و گفت: «نه بخدا قسم، ابدا اين سخن او را گوش نمىدهم و از او
اطاعت نمىكنم». سپس به او تكيه داد و با تكبّر به راه افتادند و رفتند. خداوند هم
بعنوان وعيد و منع او در بارهاش چنين نازل كرد:
فَلا صَدَّقَ وَ لا
صَلَّى، وَ لكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى،
أَوْلى لَكَ فَأَوْلى، ثُمَّ أَوْلى لَكَ فَأَوْلى[4]، «نه تصديق كرد و نه
نماز خواند بلكه تكذيب كرد و پشت نمود. سپس با حال تبختر نزد اهل خود رفت. دورى از
خير دنيا براى تو باد! دورى از خير آخرت براى تو باد»!
[1] در« ج» اضافه كرده: تا آنجا كه افراد لشكر
اطراف پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جمع شدند و گفتند:« آيا در دينمان ذلت متحمل
شويم».
[2]« ب» و« د»: او را از نزد من بيرون كنيد، آيا
مىخواهى پيمان خود بشكنم؟!