نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 349
عمر بن خطاب برخاست و عرض كرد[1]: از نارضايتى خدا و رسولش به خدا
پناه مىبرم. يا رسول اللَّه ما را عفو فرما خدا تو را عفو نمايد و توبه ما را
بپذير خدا توبه تو را بپذيرد، ما را بپوشان خدا تو را بپوشاند، از ما بگذر خدا بر
تو درود بفرستد[2]. پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله حيا كرد و خوددارى نمود.
اعتراض عمر به پيامبر
صلى اللَّه عليه و آله در مورد زكات عباس
امير المؤمنين عليه
السّلام فرمود: عمر بود در زكات عبّاس، آن هنگام كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله
او را براى جمع آورى زكات فرستاد، او برگشت و گفت: عباس زكات مالش را پرداخت
نمىكند.
حضرت غضبناك شد و فرمود:
سپاس خدا را كه ما اهل بيت را از شرّ نسبتهاى ناروائى كه به ما مىدهند در امان
داشته است. عباس زكات مالش را منع نكرده است بلكه تو به عجله در باره او قضاوت
كردى. او زكات چند سال را از پيش پرداخت كرده است[3].
امير المؤمنين عليه
السّلام فرمود: عمر بعد از آن نزد من آمد و از من خواست كه همراه او براى شفاعت
نزد پيامبر صلى اللَّه عليه و آله برويم تا از او راضى شود، و من هم اين كار را
انجام دادم.
اعتراض عمر به پيامبر
صلى اللَّه عليه و آله در نماز بر جنازه منافق
و عمر بود در جريان عبد
اللَّه بن ابى سلول كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله جلو رفت تا بر جنازه او نماز
بخواند. عمر لباس حضرت را از پشت سر گرفت و به سمت خود كشيد و گفت: «خدا ترا نهى
كرده بر او نماز بخوانى و براى تو جايز نيست بر او نماز بخوانى»!! پيامبر صلى
اللَّه عليه و آله به او فرمود: واى بر تو، مرا اذيت كردى! من به احترام پسرش بر
او نماز خواندم، و اميدوارم بخاطر اين نماز من هفتاد نفر از فرزندان پدرش و اهل
بيتش مسلمان
[1] در كتاب فضائل عبارت چنين است: در اينجا بود
كه دومى( عمر) ترسيد كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نام او را ببرد و او را بين
مردم مفتضح كند. لذا برخاست و گفت: ....
[2] در كتاب فضائل عبارت چنين است: از ما بگذر
خدا ما را فدايت گرداند. در اينجا حضرت حيا كرد و سكوت نمود، چرا كه از اهل حلم و
كرم و عفو بود. و سپس از منبر پائين آمد.
[3]« ب» و« د»: سپس پيامبر صلى اللَّه عليه و
آله، عمر را از فرستادن براى زكات عزل نمود.
نام کتاب : أسرار آل محمد عليهم السلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي جلد : 1 صفحه : 349